مقالات

در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و…

معصومه امیری

شاید ده ساله بودم، کمی بیش‌تر یا کم‌تر! کتاب جیبی مصور داستان پیامبران را می‌خواندم. از میان همۀ آن داستان‌ها، رسوب داستان آفرینش را بیش‌تر در خودم حس می‌کنم. این شاید به آن سوال معصوم و کودکانه‌یی برمی‌گردد که اول اولش چطور بوده یا اینکه قبل قبل‌ها چه بوده برمی‌گردد. ابهامی که کنجکاوی برمی‌انگیزد.

این همه گفتم که بگویم، می‌فهمم چرا جواد خاوری آفرینش را دست‌مایۀ کتابش کرده است. او انگار خوب می‌داند که آدم هرقدر هم برای داستان دماغ بالا بگیرد و بگوید داستان هم شده‌ عرصۀ جفنگ‌بافی مثلا روشنفکرها! نمی‌تواند در مقابل آن که می‌گوید، می‌خواهی بدانی اول اول‌ها چه بوده؟ مقاومت کند.

از نویسنده پرسیدم که چطور شد که بودونبود را آفریدی؟ می‌گوید: «ما ‌می‌نویسیم که نوشته‌های ما واکنش ایجاد کند. این اثر دغدغۀ هستی شناسانه و الهیاتی من به عنوان یک انسان است که پرسش‌های اساسی و مفاهیم بنیادینی مثل چیستی انسان، خدا، گناه، خرد و اختیار او را آرام نمی گذارد. این پرسش‌ها تنها برای فیلسوفان نیست، بل خلجان ذهنی جنس بشر است.

داستان آفرینش در بستر فرهنگ‌ها و ادیان مختلف صورت‌های مختلف دارد. من یکی از این داستان‌ها را دستمایه کار خود قرار داده‌ام تا پرسش‌های بنیادین خود را در قالب یک روایت بیان کنم.»

خاوری قبل‌تر با افسانه‌های هزارگی و در گل سرخ دل‌ افگار، مرا یاد قصه‌های مادرم انداخت و در طلسمات، خوب شروع کرد و به غرغرهای پدرانه از زندگی‌‌یی که بر باد رفته، ختمش کرد. البته که هر دو جذاب بود و کاری را که می‌خواست، کرده بود.

بود و نبود اما قصه‌یی از زبان قصه‌گویی است که خود را در مقام خلقت می‌پندارد. او حتی خدا را خلق می‌کند و با جسارت او را حسود، عاشق و غمگین و شاد می‌آفریند.

قصه‌گو تنها به کلمه ایمان دارد و فکر می‌کند، هرچه در زبان خلق شود، وجود هم خواهد یافت و این کار را هم می‌کند. راستش را بخواهید من شخصا خدای ادیان را خوب نمی‌فهمم. اصلا قرار هم نبوده که انسان با دین خدا را بشناسد و تنها باور به وجودش کفایت می‌کرده است. اما قصه‌گوی کتاب خاوری وقتی خدا را که از خلق گناه به وجد آمده را قصه می‌کند یا وقتی از خدایی می‌گوید که بر بلندی بالای حوا می‌نگرد، من می‌فهممش!

این خوب است یا بد؟ معصیت است یا نه؟ نمی‌دانم اما خاوری این کار را کرده و لذتی می‌چشاند که شاید بشود گفت خالی از معصیت نیست. همان‌طور که در فصل گناه این کتاب آمده است.

 «خداوند با زیرکی تمام گناه را به عنوان بزرگ‌ترین تناقض هستی خلق کرد؛ “خوبِ بد!” او با آفرینش گناه، اوج هنرنمایی خود را به ظهور رساند. چیزی را آفرید که در عین رنج، لذت بود و در عین لذت، رنج. انجامش پشیمانی داشت و ترکش، حسرت. راز جذابیتش، ممنوعیتش بود. گناه تلخی بود شیرین.»

بودونبود؛ عنوان کتابی است که هم قصه‌گویی و هم خلقت را به ذهن متبادر می‌کند. پس انتخاب خوبی است.این کتاب که به گفتۀ نویسنده در طول سه سال نوشته شده به زبان معیار است و در عین حال جذابیت فضای اسطوره را حفظ کرده و از این بابت جای تبریک به نویسنده وجود دارد.

نویسنده در صحبت کوتاهی که با او داشتم و از فضای متفاوت کتاب‌هایش و استقبال از آن‌ها پرسیدم، گفت: «هر نویسنده‌یی باید راه خودش را برود. اگر تفاوتی در کار من با دیگران باشد، برای خوانندۀ جدی می‌تواند خوش‌آیند باشد. تکرار و یکنواختی خسته‌کننده است. خوانندۀ جدی در پی کار نو و کردار متفاوت است. استقبال از کارهای من با توجه به آمار کتابخوان‌ها در افغانستان- که متاسفانه به خاطر نابسامانی اوضاع اجتماعی بسیار پایین است- بد نبوده است.»

در آخر و به منظور اطلاعات تکمیلی باید بگویم این کتاب با ویراستاری صادق دهقان و چاپ انتشارات تاک در ۵۰۰۰نسخه منتشر شده است.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا