مقالات

زنان زن‌ستیز/ مردان زن‌ستیز

زن‌ستیزی یا حس تنفر از زن؛ نوعی پدیدۀ اجتماعی است که در آن، زنان مورد تبعیض و یا تنفر واقع شده و یا غیرقابل اعتماد دانسته می‌شوند. زن‌ستیزی یا دشمنی سازمان‌یافته و نهادینه‌شده با زنان، ریشۀ عمیق چندین قرنه داشته و مبارزه با چنین طرز باور تقاضا می‌کند تا روی باورها، روح و روان افراد کار کرد. زن‌ستیزی کهنه‌ترین تبعیض علیه انسان است که ریشه در فرهنگ و سنت مردسالارانه دارد و در فرجام با گره خوردن به قرائت‌های تندروانه از دین و مذهب، چنان بر روح انسان‌ها رخنه کرده است که حتی زنان را نیز علیه هم‌جنس‌شان در ستیز قرار داده است. شاید خیلی از فعالین حقوق زن بابت نشر این نوشته از من دلخور شوند ولی واقعیت آن است، همان‌طوری که خشونت مردان و زن‌ستیزی مردان در مقابل زنان یک واقعیت اجتماعی‌‍–‌تاریخی‌ است، در کنار آن زن‌ستیزی زنان نیز در مقابل این واقعیت تاریخی وجود دارد.

من باور دارم که پایان بدبختی و استثمار زنان به دست مبارزات هدفمند و منسجم زنان رقم خواهد خورد و تغییرات فرهنگی را بابت تغییر در ذهنیت تا زمانی‌که زنان خود، به باورمندی نرسند کارساز نمی‌دانم. تضاد جنسی و از هم‌گسیختگی میان زنان و مردان باز متاثر از فرهنگ مردسالارانه است که به‌عنوان یک عامل موثر در از هم‌گسیختگی میان زنان نقش بازی می‌کند. از هم‌گسیختگی میان زنان باعث تولید نابرابر از سوی فرهنگ، سیاست و اقتصاد شده و در نهایت فضایی را به‌وجود می‌آورد که زنان بعد از سرمایه‌گذاری‌های هنگفت جامعۀ جهانی و با ایجاد صدها نهاد مدنی همچنان به‌عنوان جنس دوم پنداشته شده و فرهنگ مردسالارانه را درتمام عرصه‌ها، بازتولید و تجربه می‌کند. مثال‌های روشنی از فرهنگ زن‌ستیزی زنان علیه زنان از کابینه تا پارلمان واز پارلمان تا سطوح مختلف مدیریت وجود دارد که همه دال بر زن‌ستیزی زنانی که شعارهای‌شان در محور محو خشونت علیه زنان بلندقامت‌تر از مردان و سایر زنان است.  طی پانزده سال ثمرۀ دموکراسی برای زنان خلاصه می‌شود به همان سهم و فی‌‍صدی که قانون اساسی به آن اشاره کرده است ورنه در اکثر صف‌بندی‌های سیاسی زنان تحت تاثیر ایدۀ مردانه قرار گرفته و یاهم ابزار بازی شدند برای تحقق مطالبات قدرت‌طلبانۀ مردان.

حکومت افغانستان از لحاظ فراهم نمودن چارچوب‌های حقوقی جهت تقویت زنان و تغییر نگاه‌های سنتی گام‌های موثری را برداشته است، اما در پروسۀ تطبیق نقش حمایت‌های حقوقی چندان کارساز نبوده است. اتخاذ تبعیض مثبت (Affirmative action)  و تعریف سهم تعریف شده در قانون اساسی برای زنان به‌جای اینکه بسترهای لازم را برای حضور زنان در تمام ساختارهای حکومت فراهم کند ابزار و بستری شد برای حضور زنان ناتوان در تمام نهادها. قانون اساسی با توجه به فرصت‌ها و چالش‌های نابرابر در مقابل زنان و مردان با رویکرد عدالت‌محور و جبران‌کننده، سهم خاصی را برای زنان در بعضی موارد از جمله شورای ملی در نظر گرفت و حضور نسبی زنان در کابینه و بعضی ادارات دیگر نیز شروع شده. اگر کارآیی دیدگاه و رویکرد سهمیه‌یی را در قبال نقش زنان در ساختار حکومت مطالعه نماییم، تصور می‌رود قانون اساسی مسیر را اشتباه تعریف کرده است. ولی واقعیت این است که قانون اساسی و قانون‌گذاران، آن زمان اشتباه نکرده است، آنچه اشتباه هست و مسیر پیشرفت زنان را به بی‌راهه هدایت داده است قوۀ اجراییه و برداشت نادرست آنها از قانون اساسی و پالیسی تبعیض مثبت در قبال زنان است. برداشت نادرست از امتیازات خاص، برای زنان در قوانین و لوایح باعث شد که افراد و اشخاص بانفوذ در سیاست و قدرت، زمینه را برای حضور زنان ناتوان، بی‌تعهد و ناآگاه از مسایل زنان در افغانستان فراهم نماید. حضور زنانی که خود کمتر و یا هیچ‌گاه محرومیت‌های تاریخی زنان افغانستان را تجربه نکرده است باعث شد که برنامه‌ریزی‌های بزرگ و کوچک برای زنان افغانستان به صورت غیر واقعی و به دور از نیازمندی‌های زنان افغانستان طراحی و تطبیق گردد و اینک همانند سال‌های قبل، هشتم مارچ (روز همبستگی زنان جهان) در حال فرا رسیدن است و زنان افغانستان متوقع است حکومت افغانستان این روز را که محصول مبارزات فعالین حقوق زن در سطح جهان می‌باشد، فراتر از شعار‌ها و متن‌خوانی‌ها تجلیل شود و آنچه از زنان افغانستان توقع می‌رود، هشتم مارچ که مفهوم همبستگی زنان مبارز را تداعی می‌کند، مسوولیت بزرگی است همانند اسم این روز جهانی و این مسوولیت بزرگ فراتر از متن‌خوانی. گرچه فرهنگ تحفه دادن به مناسبت این روز یا هر روز دیگر نماد ارزشمند است ولی خلاصه کردن تمام پیام این روز در محور نمادها جفایی است به حق زنانی که حقوق شهروندی و اساسی زنان مدیون تلاش‌ها و مبارزات آنها است.

خواندن پیام‌هایی که توسط دیگران نوشته می‌شود و نویسنده کمتر به مسایل زنان باورمند است یا کمتر نسبت به مسایل زنان آگاهی‌دهی دارد هیچ‌کمکی به زنان افغانستان نمی‌کند. خلاصه کردن مسوولیت حکومت به متن‌خوانی و اشتراک در محافل نیز نه تنها که باورمندی را نسبت به حقوق زنان در افغانستان افزایش نمی‌دهد، بل به‌عنوان فرهنگ غالب، زمینه را برای توجیه کم‌کاری‌های نهادها در خصوص مسایل زنان فراهم می‌کند. گردهمایی که از برنامه‌ها و تصمیم‌گیری‌های جدید برای زنان خبر ندهد، به درد زن امروز افغانستان نمی‌خورد. پیام هشتم مارچ، خودباوری، همدیگر‌پذیری و مبارزۀ باهمی برای تغییر نگرش‌های منفی و عقب‌گرا در قبال زنان و حقوق شهروندی زنان است. بیاییم به مناسبت روز همبستگی زنان، فراتر از روابط عاطفی به حقوق انسانی زن توجه کنیم. تا زمانی‌که زنان خود به توانمندی، حقوق و نقش خود در اجتماع باورمند نشوند نه شعارسرایی زنان، نه هم شعارسرایی‌های مردان و نه دهلیزهای تودرتوی قوانین، هیچ یک نمی‌تواند منجر به تحقق حقوق زنان در افغانستان شود تا زمانی‌که زنان از سوی زنان در حکومت و نهاد‌ها حمایت نشوند و تا زمانی‌که با آسیب‌پذیری زنان در فرهنگ کنونی با دیدگاه زن‌ستیزی نه، بل با دیدگاه عقلانی برخورد نشود برگزاری مراسم هشتم مارچ به‌صورت رسم و فرهنگ رقابت فقط می‌تواند در مصرف بودجه دونرها ممد واقع شود.

عارفه پیکار؛ استاد دانشگاه و فعال اجتماعی

 

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا