تحلیل

سرنوشت بی‌سرشت شورای صلح!

مرگ پیر سید احمد گیلانی؛ رییس شورای صلح، ‌بار دیگر این شورا را در خلای رهبری قرار داده و سرنوشت بی‌سرشت شورای صلح را دست‌کم برای مدتی در هالۀ سردرگمی قرار می‌دهد. سنتی را که اولین رییس این شورا؛ مرحوم ربانی پس از مرگش برجا گذاشت، اگر در نظر گرفته شود، قرعۀ فال به نام فرزند مرحوم گیلانی نوشته خواهد شد و ریاست این شورا به وی تعلق خواهد گرفت؛ چنانچه صلاح‌الدین ربانی پس از مرگ پدرش بر کرسی خالی وی نشست.

صرف نظر از این سنت، حالا اینکه چه کسی کرسی خالی ریاست شورای صلح را پر خواهد کرد، در روزهای آینده معلوم خواهد شد، اما آنچه مهم پنداشته می‌شود، کارکرد و دست‌آوردهای این نهاد پرهزینه می‌باشد که تا حالا نه افکار عمومی در مورد آن چیزی می‌دانند و نه هم اعضا و مشاوران این شورا در واقع فهم روشن از فعالیت و کارکرد خود دارند که از آغاز کار این شورا تا اکنون دست‌آوردهای آن در زمینۀ ختم جنگ و برقراری صلح چه بوده است؟

آگاهان امور و ناظران بر فعالیت‌های شورای صلح معتقدند این شورا متاسفانه نه تنها که هیچ اقدام‌های اثرمند و تعیین‌کننده را در راستای قطع جنگ و برقراری صلح انجام نداده؛ بل اعضای رهبری آن خود به عنوان کارگزاران و سیاست‌پردازان این شورا نیز تعریف روشن و دقیق از صلح، شرایط و امکانات تامین آن ندارند که تلاش‌های آنان اغلب در خلای تیوریک از پارادایم صلح و امنیت و برسازه‌های برهم‌زنندۀ این پارادایم صورت می‌گیرد.

از همین رو تا اکنون دو رسوایی توجه‌برانگیز از آدرس این شورا در خاطرات جمعی مردم نشسته است که تا حدودی می‌تواند محتوای تلاش‌های آن را در معرض قضاوت بگذارد.

چند سال قبل مردی از شهر کویته پاکستان به نام نماینده طالبان توسط این شورا به کابل دعوت شد و پس از مدتی اقامت در مهمان‌خانۀ این شورا نزدیک به مبلغ یک‌میلیون دالر امریکایی را با خود برد، اما دیری نگذشت که نمایندگی این مرد از طرف طالبان جعلی ثابت گردید و او یک دکاندار معمولی در شهر کویته خوانده شد.

 اتفاق دیگری که در همین اواخر افکار عمومی را تکان داد، اظهارنظرهای آقای عبدالحکیم مجاهد؛ نمایندۀ اسبق طالبان در امریکا و یکی از مشاوران ارشد شورای صلح بود که طالبان را فرشته‌های صلحی خواند که برای ختم جنگ به پرواز آمده بودند.

شاید گل‌های دیگری نیز از آدرس این شورا بر آب افتاده باشد که ما از آن بی‌خبریم، اما همین دو اتفاقی که ذکر آن رفت، نماد روشنی از بی‌برنامگی و فقدان صلاحیت فکری این شورا پنداشته می‌شود که در واقع موجودیت آن را در قضاوت افکار عمومی مورد سوال قرار می‌دهد.

 اتهام‌های سنگینی که در سال‌های اخیر علیه برخی از اعضای این شورا در رسانه‌ها مطرح گردید نیز در خور تامل می‌باشد. چندی قبل آقای سیاف در یکی از صحبت‌هایش با صدای بلند گفت که برخی از انتحاری‌ها با موترهای شیشه‌سیاه از حومۀ کابل به کابل آورده می‌شوند و تا انجام ماموریت چند شبی را نیز در محلۀ وزیر اکبرخان به سر می‌برند.

این ادعای آقای سیاف شاید مبتنی بر اسناد و مدارکی باشد که وی به آن دست‌رسی دارد، اما این ادعای آقای سیاف در بعض محافل سیاسی چنین تعبیر گردید که برخی از اعضای شورای صلح رابطۀ خیلی نزدیک با طالبان دارند.

سوالی که در مورد ادعای آقای سیاف تا هنوز بی‌پاسخ مانده، این است که ارگان‌های امنیتی و کشفی دولت از کنار این ادعا چگونه رد شده است. اما پس از اینکه آقای عبدالحکیم مجاهد، طالبان را فرشته‌های صلح خواند، به نظر می‌رسد که آقای سیاف تیری به سوی اهداف شناخته‌شده رها کرده بوده است.

اکنون که ‌بار دیگر شورای صلح در فقدان مرحوم پیر سید احمد گیلانی رییس آن شورا، به سوگواری نشسته، این سوال دوباره مطرح می‌گردد که موجودیت این شورا با توجه به کارکرد و دست‌آوردهای آن چقدر مهم و ضروری است؟

هرگاه این شورا نتواند در راستای قطع جنگ و تامین صلح  اثرگذار واقع شود، بهتر خواهد بود یا دروازۀ آن بسته شود و یا در ساختار و بافتار آن تغییرهای جدی صورت پذیرد تا موجودیت آن در امر تامین صلح  و قطع جنگ اثرگذار واقع گردد.

نویسنده: فاروق نظری

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا