تحلیل

کرزی و رقص دیوهایش!

کرزی باید تحت نظارت یا تبعید شود
سال‌ها قبل، وقتی سیاست‌مداران کهنه‌کار انگلیسی، رضا شاه را از تخت ایران برطرف کردند و فرزندش را به شاهی رساندند او را به جزیره‌یی دور در آفریقا تبعید کردند. این تنها راه چاره برای مقابله با مردی بود که می‌خواست در همه چیز دخالت کند و خود را عقل کل می‌خواند.
دولت جدید افغانستان، در چنین وضعی قرار دارد. آقای کرزی حکایت همان شاه مخلوع را دارد یا شاید حکایت عبدالرحمان خانی که به سمرقند تبعید شده بود. این دو تاکتیک برای یک قصه است. در قصه دوم، امیر از سمرقند، با کمک نیروهای خارجی برگشت و از مملکت سلاخ‌خانه‌یی عظیم ساخت. دو سوم قوم هزاره، نیم قوم ازبیک و نورستانی و یک‌چهارم پشتون‌ها را به قتلگاه برد.
حب قدرت، از این بدتر هم می‌تواند بکند. امیر عبدالرحمان، بر اساس خاطرات محمود طرزی، نزدیک‌ترین اقوامش به شمول، پدر طرزی را به شکلی بی‌رحمانه، چور کرد و آواره بیابان‌ها ساخت. آقای کرزی حالا در سمرقند نه که دقیقن در جوار ارگ زندگی می‌کند. این که کدام عقل سلیم در دولت وحدت ملی او را همسایه ارگ ساخته، نامعلوم است. قصر او هم از قصر سپیدار بزرگ‌تر است هم از قصر ارگ. تنها یک نگاه گذرا به قصر سپیدار نشان می‌دهد که او چقدر خودخواهانه خود را پادشاهی سایه خدا تصور می‌کرده است. برای خود قصری را مهیا کرده بوده از مرمر سپید که هیچ کدام از شاهان قدیم چنان نکرده‌اند. و این عمارت درست در روزهایی صورت گرفته که مردم در خیابان‌های کابل از گرسنگی می‌مرده‌اند.
و البته تنها بخشی از رویاهای اوست. بخش دیگر رویاهایش را اسناد پاناما فاش کرد و بخش دیگر رویاهایش را خانواده‌اش هر روز فاش می‌کنند. اعضای یک خانواده رستوران‌دار ارزگانی، حالا هر کدام صدها میلیون دالر پول دارند.
تنها محمود کرزی، که تصور می‌شود دومین مرد پولدار افغانستان است در ده سال، امپراتوری مالی وحشتناکی ساخت که از روغن تا آرد و موتر را احتوا می‌کرد. وطن گروپ، دیگر نقطه شرم‌آور خانواده کرزی و البته بخشی از امپراتوری اوست. شرکتی که از امنیت تا مخابرات و ساختمان‌سازی همه چیز افغانستان را در اختیار داشت.
و بالاخره تصویر برادرزاده‌هایش، چهره او را کامل کرد. برادرزاده‌هایی که باغ وحش خصوصی داشتند. یعنی بعد از امیری کاکای‌شان درست کرده بودند. آن‌ها به جای کارخانه و شرکت، شیر و پلنگ جمع کرده بودند. بی‌دلیل نبود که کاکای‌شان خود را شیر نامیده بود. به راستی هم درنده‌خویی خانوادگی آن‌ها در مرگ برادر کلان‌شان در قندهار آشکار شد وقتی قاتل او برای روزها و هفته‌ها از دار آویزان مانده بود.
اما این همه قصه حامد کرزی نیست. او امپراتوری مافیایی دیگری را چون شبکه‌یی خونین در همه افغانستان راه انداخت. رییسان همه قبایل و دزدهای همه افغانستان را حمایت کرد تا هر کدام در گوشه‌یی با تجارت مواد مخدر و انسان و عتیقه و معادن افغانستان، گوشه دامان او را به دست داشته باشند. برای همین هم هست که هر روز آرزوی تدویر لویه جرگه را می‌کند تا همان هم‌پیمان‌ها و هم‌پیمانه‌های قدیمی را باز بخواهد.
در دموکراسی که آقای کرزی آرزو می‌کند لویه جرگه بسیار نقش مهم دارد. یک دموکراسی من‌درآوردی که خارجی‌ها را هم فریفته بود. جدا از آن آقای کرزی به اندازه کافی در دولت آدم دارد. در مطلبی که اخیرن نشر شد نشان می‌داد که «یک وزیر سابق دولت که در حال‌حاضر به‌عنوان مشاور آقای غنی کار می‌کند، تاکید داشت که آقای کرزی تنها جایگزین طبیعی و امید بزرگی برای ۹۰ درصد مردم کشور است که از دولت کنونی سرخورده شده‌اند.»
آقای غنی با چنین خاینانی چگونه می‌خواهد حکومت کند؟ بخش زیادی از دولت او را همین خاینان شکل می‌دهند. خاینانی که رییس‌جمهور باید آن‌ها را تصفیه کند اگر می‌خواهد آب خوش از گلویش پایین برود. برادران ناراضی آقای کرزی را باید از «مخفی‌گاه‌شان در وزیر اکبرخان»، دستگیر کند. به جای جنگ در قندز، باید دزدان آقای کرزی را از راس مردم بردارد. مردم در دوراهی طالب و دزد وابسته به کرزی، طالب را انتخاب کرده‌اند. مردم قندز، نه عاشق طالبانند نه عاشق نفرهای دولت، طالب را ترجیح داده‌اند بر دزدانی که از دوره آقای کرزی، ناموس و مال و همه چیزشان را غارت می‌کرده‌اند که اگر دوباره طالبان شکست بخورند باز می‌گردند.
بدون تصفیه دزدهای آقای کرزی، دولت نو نمی‌تواند با فساد مبارزه کند. البته آقای کرزی هم به اندازه خودش لابی و قدرت دارد و با همین دزدها بر دولت فشار وارد می‌کند. اما گارنیزون برای چی ساخته شده اگر قرار نیست این اخاذان و زورگیران را از صحنه پس کند؟
نوشته نیویارک تایمز نکات دیگری هم داشت، مثل اشاره به زرنگی کرزی و همچنان نقشه‌پردازی و حقه‌بازی‌اش و بالاخره در آخر مطلب داستانی را از او تعریف می‌کند که به دوره خودش شباهت دارد. آقای کرزی به رندی قصه خود را باز می‌گوید با: «نقل داستانی از مسافران خسته در بیابان که از فاصله‌یی دور شعله‌های آتش را می‌بینند و صدای نواختن طبل به گوش آن‌ها می‌رسد. در آن‌جا مردانی در حال اجرای رقص محلی «اتن» هستند. مسافران تصمیم می‌گیرند که شب را در آن‌جا سپری کنند و برای این‌که میزبان با آن‌ها احساس راحتی بیشتری داشته باشد، در رقص به آن‌ها می‌پیوندند.» اما رقص همچنان ادامه‌ پیدا می‌کند. «یکی از مسافران که عاقل‌تر از بقیه بود دریافت که این رقصی دیو است و تمام شب ادامه خواهد داشت. صبح که برسد، هیچ نشانه‌یی از رقص با دیوها وجود نخواهد داشت.» «ما در رقص دیو گرفتار آمده‌ایم، زمانی که خورشید بالا بیاید، دیوها رفته‌اند اما ما هنوز در همین سرزمین خشک باقی مانده‌ایم.»
این دوره‌ی دیوها و رقص شیطانی‌شان، دوره خود آقای کرزی است. حالا خورشید کم کم بالا می‌آید، اما دیوهای مست هنوز نرفته‌اند. در اطراف ارگ کماکان مشغول رقصند و مردم را به دام و کام می‌گیرند.
تنها راه نجات افغانستان، متواری کردن این دیوهاست. به بند کشیدن‌شان و در راس همه آن‌ها، خود شاغلی حامد کرزی؛ دیو بزرگ.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا