گفتگو

صلح باید از پروسه به «پروژه» تبدیل شود

اشاره: دکتور فرامرز تمنا؛ رییس مطالعات استراتیژیک وزارت امور خارجه و نیز رییس دانشگاه افغانستان است و دکتورای روابط بین‌الملل دارد. بحث صلح، تنش‌های منطقه‌یی، سیاست خارجی کشور و … مسایلی‌اند که در گفتگوی ویژه با وی مطرح شده است. این گفتگو به خوانندگان محترم روزنامه راه مدنیت تقدیم است:

صلح یکی از برنامه‌های اساسی حکومت‌های افغانستان در 16 سال گذشته بوده؛ اما در این خصوص هیچ‌توفیقی نداشته است. شما مشکل را در سیاست‌گذاری‌های داخلی می‌بینید یا عوامل منطقه‌یی و بین‌المللی؟ 

بحث صلح در کشور، موضوعی بسیار پیچیده است و متغیرهای زیادی در آن دخیل است. در هر پدیده‎ وقتی متغیرهای دخیل زیاد باشد، طبیعتن ارزیابی آن نیز دشوارتر می‎شود؛ در خصوص آن‌چه از سال‌ها پیش تحت عنوان صلح در کشور آغاز شده است و تاکنون جریان دارد، می‌توان گفت که ارزیابی موفق و مثبتی از این روند نداشته‎ایم.

این عدم توفیق وابسته به مشکل‌های متعدد و ابهام‌های متودولوژیک زیادی است که می‌توان چنین برشمرد: تعریفی که از صلح به عنوان یک «پروسه» ارایه شده، یک کژروی است و این تعریف نامشخص اهداف را برآورده نمی‌کند. پروسه بنا بر ماهیت خود، زمان مشخص، هزینه مشخص، اهداف مشخص و ابزارهای مشخص ندارد. در فقدان زمان و ابزارهای مشخص، ما با نگاه «پروسه‎یی» یک روند پایان‌ناپذیر از اقدام‌های مرتبط با صلح را خواهیم داشت. نگاه پروسه‎یی در فضایی که برنامه‌ها مورد ارزیابی قرار نمی‎گیرد و میزان هزینه‌ها، میعاد زمانی، اهداف و غیره مشخص نیست، ما را وارد یک روند پایان‌ناپذیر کرده است.

با توجه به چنین مشکل پایه‎یی، یکی از پیشنهادهای همیشگی من این بوده که صلح باید از پروسه به «پروژه» تبدیل شود و در دوره‎های زمانی مشخص و تعریف‌شدۀ کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت؛ بودجۀ مشخص، قربانی‌های مشخص، نیروها و کارگزاران مشخص و ‌اهداف مشخص به آن پرداخته شود. وقتی برای آن برنامه‌ریزی زمانی وجود داشته باشد، در پایان هر دوره توسط یک نهاد مطالعاتی مشخص مورد ارزیابی قرار می‎گیرد و از اشتباه‌های دورۀ گذشته در دورۀ بعد جلوگیری می‎شود و از نقاط قوت آن برای بهبود دورۀ بعدی استفاده می‎شود.

متاسفانه در پروسۀ صلح فعلی چنین بحثی نیست؛ یک نیروی نامحدود با بهره‎مندی از بودجۀ نامحدود، درحال پیگیری اهداف نامحدود در یک بازه‌زمانی نامحدودند. نامش را هم پروسۀ صلح گذاشته شده است. این تنها یکی از مسایلی است که باعث ناکامی پروسۀ صلح شده است. عامل بعدی  فقدان تصمیم‎گیری‎های علمی و مبتنی بر تحقیق در شورای صلح است. این باعث شده تا تصیمیم‎هایی که در این عرصه گرفته می‌شود، سلیقه‎یی و کوتاه‌مدت بوده و لزومن منتج به نتیجه نباشد.

تاریخ بشر نشان می‎دهد که در فقدان مطالعه و تحقیق، نمی‎توان یک تصمیم درست گرفت. ازهمین‌رو، من همواره پیشنهاد داشته و دارم که باید یک «مرکز مطالعات صلح» در کشور ایجاد شود تا چالش‌ها و فرصت‌های فراروی صلح را به صورت علمی شناسایی کند و همچنین راه‌کار تعامل با فرصت‌ها و تقابل با تهدیدها را به کارگزاران صلح در کشور پیشنهاد کند. تا کنون چنین نگاهی در کشور وجود نداشته است.

عامل بعدی یا سوم، در سطح کلان‎تری قابل بررسی است و آن عدم وجود اجماع در میان نخبگان بالای کشور در خصوص صلح و مکانیزم‌های دستیابی به آن است و مسالۀ چهارم عدم وجود مکانیزم شفاف پاسخ‌گوی شورای عالی صلح به سایر نهادهای تقنینی، قضایی و تفتیشی کشور است به خصوص در مورد هزینه‎ها. مسالۀ پنجم به این شورا برمی‌گردد و آن ساختار شورای عالی صلح است.

شورای عالی صلح قاعدتن باید نقش میانجی میان دولت و مخالفان سیاسی-نظامی‌اش را بازی کند و طبیعتن طبق اصول مذاکره، این میانجی نباید جانب‌داربوده و در روند میانجی‎گری از یک طرف نمایندگی و یا از آن حمایت کند؛ اما می‎بینیم که از بدو تاسیس این نهاد، چنین شرطی لحاظ نشده و کارگزاران شورای عالی صلح موقف بی‎طرف در قبال مخالفان مسلح دولت نداشته و حتی در جنگ‌های داخلی از طرف‌های منازعه بوده‎اند. اکثر این گروه اگر مورد تایید دولت بوده‌اند ولی مورد تایید طالبان نبوده‌اند.

مسالۀ بعدی یا ششم که می‌شود به عنوان یک آسیب معرفت‎شناسانه به آن اشاره کرد، ابهام در تعریف صلح است. از نظر من، صلح ابعاد گوناگون دارد و تنها یکی از ابعاد صلح که نیاز به آن در کشور ما برجسته‌تر شده است، صلح سیاسی-نظامی است. در این روند به چندین بخش دیگر صلح توجه نشده و فراموش شده است.

از نظر من، این‌ها مقدمه و زمینه‎ساز برای دستیابی به صلح نظامی-سیاسی است و تا به آن توجه نشود دست‌یابی به صلح دایمی و خلل‌ناپذیر امکان‌پذیر نیست؛ در افغانستان به صلح فرهنگی به معنای همدیگرپذیری نیاز است؛ به صلح اقتصادی به معنای توزیع عادلانه ثروت؛ به صلح سیاسی به معنای توزیع عادلانه قدرت؛ به صلح مدنی به معنای گسترش فرهنگ تساهل و مدارا و همین‌طور سایر انواع صلح. تا این صلح‎ها تحقق نیابد، به صلح امنیتی و نظامی نمی‌رسیم.

این نگاه من، مبتنی بر نگاه علمی است که به صلح دارم. صلح در ادبیات و مطالعات صلح، سه مرحله دارد: اول صلح‌سازی یا (Peace Making) است؛ دوم صلح‌بانی یا (Peace Keeping) و سوم و اعلاترین مرحلۀ آن، اعمار صلح یا (Peace Building) است. از این سه مرحله ما هنوز در مرحله اول هستیم. هنوز در حال دست‌یابی به ستون‌های اصلی صلح هستیم، مرحلۀ بعدی حفاظت از صلح به‌ دست‌ آمده است. وقتی وارد مرحلۀ سوم یا اعمار صلح می‌شویم، ریشه‌های ساختاری خشنونت از کشور برچیده شود. از این‌رو ما برای رسیدن به مرحلۀ اعمار صلح، باید ابتدا به صلح‎هایی برسیم که پیش‌تر اشاره کردم. البته خوب است که وضاحت دهم این مرحله‌های سه‎گانه در افغانستان تعریف و از هم تفکیک نشده است. از نگاه علمی، تدابیر و اقدام‎هایی که در هر یک از این مراجل سه‌گانه انجام می‌شود متفاوت است. نباید با هم خلط شود.

این مسایلی که اشاره کردم، به صورت عمده و در سطح داخلی بر عدم توفیق پروسۀ صلح تاثیرگذار بوده‌اند.

در سطح بین‎المللی هم مسایلی بوده است: از جمله عدم صداقت و همکاری جدی پاکستان در مسالۀ صلح و مبارزه با تروریسم. دقت داشته باشیم که ریشه‌های ناامنی افغانستان در بیرون از افغانستان است. این متغیر فراملی هم در عدم توفیق پروسۀ صلح دخیل بوده است؛ ازسوی‌دیگر، تعارض منافع کشورهای منطقه هم باعث‌ شده که پروسۀ صلح در کشور با موفقیت به انجام نرسد. ناامنی در کشور ما با منافع برخی از کشورها به خصوص پاکستان گره خورده است. هرگونه دست‌یابی افغانستان به امنیت پایدار و صلح در تناقض با منافع برخی از کشورهای منطقه از جمله پاکستان است.

مسالۀ بعدی نگاهی است که هر یک از بازیگران روند صلح به این مقوله دارند. دولت، ملت افغانستان، طالبان و کشورهای دخیل، هر کدام در این پروسه به دنبال منافع خود هستند. خلاصه اینکه چندین نگاه متفاوت به پروسه صلح وجود دارد. بازیگران منطقه‎یی‎ هم هر کدام طبیعتن به دنبال منافع خود هستند؛ ایالات متحده امریکا نیز منافع کلان جهانی دارد که گاهی با پروسۀ صلح افغانستان هم‌راستا است و گاهی هم نه. همین‌طور روسیه، ایران و سایر کشورها. به صورت عموم، اما ایالات متحده در کنار دولت افغانستان بوده و خواهان موفقیت در پروسه صلح است.

اخیرن روسیه، چین و پاکستان، برنامه‌هایی را درخصوص صلح افغانستان روی دست گرفته‌اند، با توجه به حمایت‌های وسیع پاکستان از تروریزم، تماس روسیه با طالبان و عوامل منطقه‌یی دیگر، شما موضوع را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ فکر می‌کنید با این نقش روسیه، اوضاع سیاسی نظامی افغاستان به کدام سمت‌وسو می‌رود؟

موضع رسمی حکومت این است که برای مبارزه با تهدیدهای مشترک به اجماع منطقه‎یی نیاز است. از آن‌جا که ریشۀ تهدیدهای افغانستان در بیرون از افغانستان است علاقه‌مندی حکومت این است که باید تمام کشورهای منطقه در مبارزه با منابع تمویل، تجهیز و آموزش گروه‌های تروریستی در کنار دولت و مردم افغانستان قرار گیرند. این پالیسی کلان حکومت افغانستان است؛ اما به صورت مشخص در مورد روندی که در روسیه آغاز شده باید بگویم هیچ‌گونه پروسه‎یی که با مشارکت هر یک از کشورهای منطقه از قبیل هند، روسیه، چین و غیره برگزار شود، نمی‎تواند جایگزین یک گفتگوی بین‌الافغانی شود. حکومت نیز از همین دریچه به مشارکت سایر کشورها در روند صلح افغانستان نگاه می‎کند. اگر از دید اکادمیک به قضیه صلح و مشارکت سایر کشورها نگاه کنیم یک بحث بدیهی وجود دارد و آن اینکه هرچه تعداد بازیگران روندهای امنیتی از جمله صلح زیاد باشد، به‌همان‌اندازه به پیچیده‌ترشدن روند هم کمک کرده‌ایم. چون به‌همان‌اندازه منافع دخیل بیشتر و تعارض در آنها آشکارتر می‎شود. تعدد منافع و تکثر بازیگران فراملی بر پیچیده‌شدن روند صلح می‌انجامد. بنابراین تکثر بازیگران قبل از اینکه تاثیر مثبت بر روند صلح داشته باشد، تاثیر منفی خواهد داشت.

در چهاردهم اپریل، مسکو میزبان نشست بزرگی در خصوص برنامۀ صلح افغانستان بود که امریکا به عنوان یکی از حامیان اصلی افغانستان در آن شرکت نکرد. پیامد چنین نشستی را که امریکا در آن شرکت نکرده، چگونه ازریابی می‌کنید؟

حکومت افغانستان به صورت کل از تلاش روسیه و سایر کشورها برای آوردن صلح در کشور استقبال کرده است، اما ملحوظاتی نیز داشته که پیش‌تر اشاره کردم. واقعیت این است که هر یک از کشورها به دنبال منافع خود هستند. طالبان به عنوان یکی از عناصر امنیت‌زدا، در منطقه مطرح شده‌اند و قدرت‎های منطقه به دنبال ارتباط‎گیری با این گروه هستند تا با کنترول بر این مولفۀ ناامنی، به افزایش نفوذ و قدرت خود در منطقه دست یابند.

به یاد داشته باشیم کنترول عوامل امنیت‌زدا، بخشی از قدرت کشورها است. روسیه علاقه‎مند است تا با نفوذ بر طالبان جلو گسترش افراط‌گرایی به آسیای میانه که حوزۀ نفوذ سنتی‌اش است را نیز بگیرد. در مذاکرۀ مسکو قبل از اینکه منافع افغانستان مطرح باشد، منافع خود کشورهای اشتراک‌کننده مطرح است؛ اما اگر در یک فرضیۀ نه چندان قوی، اقدام‌های روسیه بتواند طالبان را مجاب به پیوستن به روند صلح کند حکومت افغانستان از آن استقبال خواهد کرد.

اما باور من این است میکانیزم‌هایی که جایگزین میکانیزم‌های افغانی شود، سودمند نبوده و در راستای منافع ملی افغانستان نیست. ازآن‌خاطر اشتراک سطح پایین افغانستان در دو جلسۀ قبلی با این پیام همراه بود که صلح باید توسط افغان‎ها رهبری، مدیریت و به پیش برده شود و پروسه‌های دیگر نباید در کنار پروسۀ افغانی قرار گیرد، بل باید در راستا و امتداد اهداف و استراتیژی‌های حکومت افغانستان قرار گیرد. دولت هر اقدام موازی توسط هر یک از کشورهای دنیا را به نفع مردم و صلح افغانستان و منطقه نمی‌داند.

بازیگرانی مثل روسیه، چین، ایران و سایر کشورها طبیعتن در کنش‌های سیاسی خود در قبال افغانستان منافع خود را دارند و ما رابطۀ دولت با دولت را هم داریم که اساس روابط رسمی ماست. انتظار دولت افغانستان این است که روابط دولت با دولت و ملت با ملت به هیچ صورت قربانی روابط دولت‌های خارجی با گروه‌های مسلح و دشمنان مردم افغانستان نشود.

عدم حضور امریکا در نشست مسکو تاثیر چندانی بر نتایج این نشست ندارد، چون نشست مسکو نشست اساسی در خصوص امنیت و صلح افغانستان نیست و بعید است دست‌آوردی هم داشته باشد.

آیا احساس می‌شود روسیه جای امریکا را در روند صلح بگیرد؟ این مساله به نظر شما چه پیامدی برای حکومت افغانستان خواهد داشت؟ 

مسالۀ صلح افغانستان متاسفانه درحال بیرون‌رفتن از منطقه است. در ابتدا در سطح داخلی و ملی مطرح بود، سپس در سطح منطقه مطرح شد و حالا در رقابت‌هایی که بین امریکا و روسیه است، درحال تبدیل‌شدن به یک متغیر دخیل است. بیم آن وجود دارد رقابتی که روسیه و امریکا در اروپای شرقی و خاورمیانه دارند به موضوع صلح افغانستان هم تسری کند؛ اما حکومت افغانستان تلاش می‌کند که مسالۀ صلح از سطح ملی و فراملی به سطح بین‌المللی منتقل نشود و اگر چنین شود، یک متغیر دیگر بر پیچیدگی‌های صلح افغانستان اضافه خواهد شد. من تصور نمی‌کنم که امریکا خواهان آن باشد که چیزی به موضوع‌های رقابتی بین امریکا و روسیه اضافه شود، به ویژه آن موضوع افغانستان باشد. اما روس‌ها به دلیل اینکه این منطقه در حوزۀ نفوذ سنتی‌شان بوده، علاقمند هستند که بخشی از بحران و رقابت‌شان با ایالات متحده و ناتو در اروپای شرقی، سوریه و یا ایران به منطقه‎یی که کشور ما در آن قرار دارد منتقل شود تا از فشار و تراکم موجود کاسته شود؛ دولت افغانستان و ایالات متحده، خواهان این نیستند که افغانستان در قالب رقابت‌های جهانی قدرت‌ها مطرح شود.

شما در جریان استید که این روزها منافع امریکا و روسیه در سوریه در تقابل جدی قرار گرفته است، اگر تنش‌ها بیشتر شود، چه تاثیری روی منطقه و به‌خصوص افغانستان خواهد داشت؟  

وقتی در سطح جهانی قدرت‌ها باهم در تعارض و رقابت باشند، فضای ذهنی حاکم بر تعامل میان قدرت‌ها به صورت طبیعی بر منافع آنها در تمام جهان اثر دارد. این همان تعامل میان ساختار و کارگزار است که کانستراکنیویست‌ها یا سازه‌انگاران به آن اعتنا دارند. ازاین‌رو، طبیعی است که تعارض منافع قدرت‌ها در سوریه به  سوریه محدود نخواهد ماند. اما هنوز ما شاهد رقابت امریکا با روسیه در افغانستان نیستیم. به این دلیل که از سال 2001 میلادی که اجماع جهانی برای مبارزه با تروریسم شکل گرفت، افغانستان کانون گفتگوی کشورهای جهان شده است.

استراتیژی وجود دارد تحت عنوان «گُرز و زردک» یا «قند و قمچین». باور من این است که اگر تقابلی بین امریکا و روسیه اتفاق بیفتد و به عبارتی «قمچینی» بین آنها مبادله شود، آن قمچین یا تقابل در سوریه، ایران، اوکراین و یا هم عراق خواهد بود. چون ظرفیت‌ها و بستر تقابل روسیه با امریکا در این کشورها وجود دارد؛ اما این ظرفیت در افغانستان وجود ندارد و ازاین‌رو باور دارم که اگر «قمچینی» بین روسیه با ناتو و امریکا مبادله شود در این 4 کشوراتفاق خواهد افتاد و اگر «قندی» باشد در افغانستان میان آنها تقسیم خواهد شد. این همان نقش تاریخی ما به عنوان کانون تعامل و گفت‌وگو میان ملل جهان است.

من این باور را دارم که افغانستان کانون جدیدی برای رقابت میان امریکا و روسیه نخواهد شد.

بحث روابط ایران و افغانستان با توجه به منابع آبی –کم‌شدن ورود آب به ایران- باعث به‌وجودآمدن یک‌سری تنش با کشور ایران می‌شود. به نظر شما روابط بین دو کشور چگونه خواهد بود؟ روند صلح چگونه خواهد بود؟

سندی که اساس روابط  بین دو کشور در خصوص آب را تشکیل می‌دهد، معاهدۀ آب هلمند است. اگر بعد از آن معاهده به دلیل جنگ‌های داخلی افغانستان و یا به هر دلیل دیگر مقدار آب کمتر و یا بیشتری بدون محاسبه وارد کشور همسایۀ ما ایران شده است، نمی‌شود منکر آن شد، اما این به معنای تغییر مفاد این معاهده نیست. افغانستان آن‌چه به عنوان کشور بالا آب و طبق قواعد حقوق بین‎الملل در خصوص آب‌های مرزی خود با ایران انجام می‎دهد، کاملن در تطابق با مفاد معاهدۀ آب هلمند است که بین شهید محمدموسی شفیق و امیر عباس هویدا صدراعظم‌های وقت دو کشور امضا شده است. اکنون هر دو کشور جلسه‌های متواتر کمیساران آب را دارند تا بر تطبیق معاهدۀ ذکرشده نظارت داشته و مشکلی اگر باشد، رفع نمایند. طبق حقوق بین‌الملل و طبق اصل حسن هم‌جواری و همچنین معاهده‎یی که بین دو کشور امضا شده، دولت افغانستان به آن معاهده پای‌بند است و به هیچ صورتی علاقمند نیست که خطرهای زیست‌محیطی متوجه دو سوی مرز با ایران شود. این معاهده باید تطبیق شود و کاری که دولت افغانستان انجام داده در راستای منافع ملی، مدیریت و استفادۀ آب در سرزمین خودش است و هیچ تناقضی در حقوق بین‎الملل و مفاد معاهده‌یی که بین دو کشور امضا شده موجود نیست. بنابراین سیاسی‌کردن موضوع درست نیست. این یک موضوع حقوقی است و راه‌کارهای حقوقی نیز دارد.

شما می‌دانید که آقای غنی سیاست خارجی‌اش را در 5 حلقه تقسیم کرده است، کشورهای همسایه، اسلامی، دوستان استراتیژیک بین‌المللی، کشورهای آسیایی و سازمان‌های بین‌المللی. سیاست خارجی افغانستان در این تقسیم‌بندی چه موفقیتی داشته است؟

سیاست خارجی افغانستان در پرتو پنج حلقه‎یی که رییس‌جمهوری ترسیم کرده، در حال اجرا شدن است. این پنج حلقه و فهم فرصت‌ها و چالش‌های همکاری با کشورها و سازمان‌هایی که در این حلقه‌ها قرار دارند، اساس کار سیاست‌گذاران خارجی کشور است. در شانزده سال گذشته، روی‌هم‌رفته سیاست خارجی کشور بر دو ستون اساسی استوار بوده است: ستون اول، تامین امنیت و ثبات در افغانستان و ستون دوم، توسعه و انکشاف اقتصادی کشور. این دو ستون اساسی سیاست خارجی است و هر اقدامی که در عرصه سیاست خارجی انجام شده، برای رسیدن به یکی از این دو هدف و یا هر دوی آن‌ها بوده است. دولت گذشته اولویت را به مسایل امنیتی و نظامی می‎داد، ولی اقدام‌های حکومت وحدت ملی در سیاست خارجی آن‌چنان که رییس‌جمهور غنی نیز گفته است، بیش از نود‌درصد آن اقتصادی است. دولت فعلی اولویت را به مسایل اقتصادی داده و به عبارتی یک سیاست خارجی اقتصادمحور را در پیش گرفته و از دریچۀ اقتصاد می‌خواهد به امنیت برسد. باور این‌ است که اگر زیربناهای اقتصادی تعامل افغانستان با کشورهای همسایه درست مانده شود، نقش افغانستان به عنوان پل تجارت و ترانزیت منطقه دوباره تثبیت و احیا شود و اگر منافع اقتصادی کشورهای همسایه در افغانستان به ‎هم گره بخورد به طوری که هرگونه ناامنی در افغانستان منافع عینی کشورهای منطقه در عرصه اقتصادی را صدمه بزند، آن‌وقت افغانستان ناامن نخواهد شد. این دریچه‎یی به امنیت از رهگذر اقتصاد خواهد بود.

سیاست خارجی افغانستان با چالش‎هایی نیز مواجه بوده است که مهم‌ترین آن عدم توفیق در پروسۀ صلح و دیگری عدم همکاری پاکستان با افغانستان مطابق کنوانسیون‌های بین‌المللی در خصوص دسترسی کشورهای محاط به خشکه به بحر است. افغانستان و پاکستان هر دو به این کنوانسیون پیوسته، ولی متاسفانه پاکستان این قاعدۀ بین‎المللی را رعایت نمی‌کند. این مسایل باعث شده که سیاست خارجی اقتصادمحور ما به سرعت تطبیق نشود، البته این به معنای عقب‌نشینی افغانستان از اقتصاد محوری در سیاست خارجی نیست. ما باور داریم که باید در منطقه یک «جامعۀ امن» تشکیل شود، همان‌طوری که کارل دویچ می‌گوید: جامعۀ امن به معنای حذف جنگ از روابط میان کشورهای یک منطقه است. ما می‌خواهیم این نظریۀ کارل دویچ را افغانیزه کنیم، این نظریه را بومی کنیم براساس شرایط جامعه افغانی آن را تبدیل کنیم به یک نظریه «جامعۀ امن اقتصادمحور.»

چنان‌چه پیش‌تر گفتم بنیان سیاست خارجی افغانستان اول، اقتصاد و انکشاف اقتصادی کشور است و دوم، بحث امنیت و صلح. در تمام این عرصه‎ها حکومت دست‌آوردهای قابل توجهی داشته و در هر 5 حلقه کوشش شده که فرصت و چالش‌ها شناسایی شود و سپس پتانسیل‌های افغانستان برای تعامل با فرصت‌ها و تقابل با تهدیدها شناسایی و مورد استفاده قرار گیرد. از نظر من، «سیاست خارجی» درخشنده‌ترین بعد از کارکردهای حکومت وحدت ملی بوده است.

به‌طور اختصاصی با توجه به وضع حاکم میان دو کشور افغانستان و پاکستان، شما دورنمای رابطه این دو همسایه را چگونه بررسی می‌کنید؟

اول اینکه یک واقعیت علمی در روابط بین‌الملل است که هیچ کشوری نمی‎تواند در کوتاه‌مدت بر رفتار کشور همسایه خود تاثیر بگذارد. تاثیرگذاری بر رفتار کشور همسایه به صورت تدریجی امکان دارد و ما امیدواریم به صورت تدریجی بر تغییر رفتار پاکستان در قبال افغانستان تاثیر بگذریم. مسالۀ دوم این است که ما باید هرچه زودتر از فاز امنیتی با پاکستان به فاز اقتصادی گذار کنیم و روابط اقتصادی و تجاری دو کشور به هیچ صورت تحت‌الشعاع مسایل امنیتی و سیاسی قرار نگیرد و از هم جدا باشد. دراین‌روند باید از روابط خود با پاکستان تاریخ‎زدایی کنیم و سپس حماسه‌زدایی؛ چون سیاست خارجی نه بر مبنای حماسه، بل براساس محاسبه پیش می‌رود.

مسالۀ سوم تلخ است، اینکه تروریسم و افراط‎گرایی جزو لاینفک از سیاست خارجی پاکستان است. ازاین‌رو، باید تدبیری توسط حکومت در پیش گرفته شود که دیگر افغانستان محل صدور بنیادگرایی پاکستانی نباشد. سیاست خارجی افغانستان باید این سیاست را فرافکنی کند و اعمال فشار کند تا در درون خود پاکستان ریشه‌هایش خشکانده شود. این مسایل به‌علاوه روابط خوب و عمیقی که میان دو ملت وجود دارد، نباید قربانی سیاست‌های دولتی و استخباراتی پاکستان در قبال افغانستان شود، این مسایل عمده همان زیربنای روابط ما با پاکستان را تشکیل می‌دهد و ما امیدواریم که پاکستانی‎ها به این واقعیت برسند که ثبات در افغانستان به نفع ثبات در پاکستان و منطقه و بی‌ثباتی در افغانستان طبعیتن دارای تاثیر منفی بر نظم‌وامنیت در پاکستان در یک بازۀ زمانی میان‌مدت خواهد بود.

گپ‌وگفت ویژه/ روزنامه راه مدنیت

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا