طنزمقالات

راه رسیدن مجددی به خدا!

این راه‌بندان کابل همۀ حکومت را ناراحت کرده است. حتا صبغت‌الله مجددی را. قبلا آقای حکمت‌یار هم ناراحت شدند و گفتند اگر معترضان خیمه‌هایشان را برندارند ما به زور قهر مردم برمی‌داریم.

 معترضان هم گفتند کاری نکنید که مردم سر قهر بیایند، در غیر آن با مردم روبرو هستید. این مردم گفتن این‌ها ما را کشته است. شورای علما هم لطف کردند و زحمت کشیدند که راه‌بندی‌ها از نگاه دین مبین اسلام حرام است.

حالا این روایت در کجای کتب دینی و مذهبی نوشته شده است نمی‌دانم، اما برای من بسیار این موضوع جالب است که همین دوستان شورای علما در همین چند روز پیش که بالاتر از هزار نفر به آسمان رفتند و برنگشتند هیچ واکنشی نشان نداند. حتا به جان ملا رسول که یک موی بینی‌شان را در واکنش به این حملات نکندند.

از این‌ها گذشته صبغت‌الله مجددی که هرچند سال بعد در مورد اوضاع زمین و آسمان واکنش خفیفه و ثقیله می‌دهد این بار در مورد راه‌بندان گفته است که: «خدا از راه‌بندی‌ها آزرده می‌شود.»

این حرف من نیست. صحبت‌های حضرت مجددی است که رابطۀ پیدا و پنهانی با خدا دارد؛ مثلا ایشان چند روز پیش کشف کرده بودند که خدا ناراحت است و اصلا با کسی حرف نمی‌زند. صبغت‌الله مجددی هم دلش طاقت نمی‌کند که نفهمد خدا چرا با همه قهر کرده است و آزرده است. ما که نمی‌دانیم حضرت مجددی چطور وارد اسرار الهی شد و همه چیز را فهمید، اما تا جایی که در یک نشست خبری فرمودند، این طور فهمیده می‌شود که خداوند از وضعیت ترافیک کابل راضی نیست. مثلا گزارش‌هایی که به خدا رسیده است نقاط باغ بالا شدیدا ازدحام ترافیکی است، کوته سنگی هم تعریف چندانی ندارد و چند سرک وزیراکبرخان و شیرپور و نزدیکی‌های ارگ ریاست جمهوری نیز بسته است.

صبغت‌الله مجددی در اکتشافت معنوی خودش به این نتیجه رسید که اگر وضعیت راه‌بندی همین‌طور ادامه پیدا کند خداوند بیشتر ناراحت می‌شود و مجبور است عذابی الهی نازل کند.

حالا من به این کاری ندارم که چرا آقای مجددی و چند تا از این بزرگواران مومیایی‌شدۀ سیاست در افغانستان تلاش دارند پای خداوند را در راه‌بندی‌های شهر کابل باز کنند، اما یک سوال دارم از آقای مجددی که ایشان با این همه ارتباط مستقیمی که با ادارۀ امور درگاه الهی دارند نمی‌شد نظر خداوند را در مورد حادثۀ چهارراهی زنبق هم می‌گرفتند که در آن اوضاع و حالت چه دیدگاهی داشتند. اصولا خداوند آیا زمانی که هزار نفر بر اثر انفجار تانکر در چهارراهی زنبق می‌سوختند و تبدیل به خاکستر می‌شدند آزرده می‌گردید یا خیر؟ حرف‌های جالبی را آدم می‌شنود که به جای یک شاخ دو شاخ روی کله آدم سبز می‌کند.

مهدی ثاقب/ طنز

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا