تحلیل

شکست مردم

مردم همیشه تنها وسیله‌یی بودند برای فشار آوردن گروه‌های رقیب به همدیگر

درک شرایط کنونی کشور برای بسیاری مشکل است و سیر اتفاقات را نمی‌توان به‌درستی تحلیل کرد. اتفاقات بعد از یازده سپتامبر همگان را به این باور رساند که عمر این گروه به پایان رسیده، اما رخدادهای بعدی به خوبی نشان داد که نه تنها این گونه نشد؛ بل شرایط به گونه‌یی پیش رفت که به مهم بودن این گروه در عرصه تحولات افغانستان صحه گذاشت.

رویکرد دوباره امریکا به گروه طالبان در ظاهر نشانگر شکست امریکا در آوردن فضای دمکراتیک برای افغانستان است و نشان می‌دهد که امریکا نتوانسته در افغانستان به اهدافش برسد؛ پس از سر ناگزیری عقب‌گرد کامل به دوره‌یی دارد که نویدهای خوشی برای مردم افغانستان می‌داد.

اما این یک سوی قضیه است. سوی دیگر این قضیه برمی‌گردد به پتانسیلی که در مردم این سرزمین وجود دارد. شاید باور مردم این باشد که امریکا در پیاده‌سازی طرح‌هایش در افغانستان ناکام مانده و ناچار شکست را پذیرا شده و به عقب برمی‌گردد، اما واقعیت چیز دیگری است؛ امریکا شکست نخورده؛ بل این مردم افغانستان هستند که شکست خورده‌اند؛ چون هیچ اراده‌یی از سوی این مردم در همراهی با امریکا در بازسازی دوران جدید وجود نداشت و این امریکا را وادار به پس‌گرد کرد.

دوره حکومت مردی که امیدهای زیادی به او بسته شده بود به یاس تبدیل گشت. حکومت وی نتوانست یا نخواست از دوره گذار فساد و تشتت عبور کند. افراد حکومتی نزدیک به رییس جمهور غرق در فساد شدند. آنها تصور می‌کردند که تنها با شعارهای دهن پرکن می‌توانند در عرصه سیاست جولان بدهند، اما با ندانم‌کاری و ناکارآمدی باعث رویگردانی اندک حامیان خارجی از حکومت شدند. مساله مشروعیت داخلی هم بر این امر صحه گذاشته است. نگرانی جامعه جهانی در این اواخر به اوج خود رسیده و انتظار داشتن از حکومتی که وضعیت افغانستان را به این حالت رسانده، بیهوده است.

اما مردم در این میان تنها وسیله‌یی بودند برای فشار آوردن گروه‌های رقیب به همدیگر. کمونیست‌ها، مجاهدین، طالبان و دولت به اصطلاح مدرن و دوران گذار ثابت ساخت که مردم فقط تماشاگر و وسیله هستند و از خود اراده‌یی نداشته و ندارند. امریکایی‌ها با درک این مساله و ناامیدی از اینکه مردم دچار تحول مثبی شوند به ناچار وادار به پذیرش خطای‌شان شدند و این شد که تصمیم گرفتند افغانستان را با همه پیامدهایی که شاید برای‌شان داشته باشد ترک کنند.

عرصه سیاست افغانستان امروزه به یک حراجی بزرگ تبدیل شده که جهان نه از روی دلخواه که به ناچار تن به این حراجی داده است و مردمی را سودا می‌کند که سرشت‌شان همیشه فروخته شدن و معامله شدن بوده؛ بدون اینکه هیچ اراده‌یی از خود داشته باشند.

رییس‌جمهور غنی با همه بی‌پشتوانه بودنش باز هم دل‌خوش به داده‌های بیرونی از اهمیت حکومتش در شعارهای حامیان خارجی‌اش بوده و بس. هنوز هم به این واقعیت نرسیده که دیگر عمر حکومتش به پایان رسیده و ناچار باید شرایط را بپذیرد و کنار رود؛ همان‌طور که با معامله سکان‌دار شد، همان‌طور با معامله باید کنار رود.

این از سیما و صدای مضطرب او کاملا هویداست. خودش خوب می‌داند که بدون حمایت خارجی حتی یک ماه هم دوام نمی‌آورد، اما همچنان می‌خواهد خود را مهم جلوه دهد. آیا شاهد به فروش رسانیدنش خواهیم بود بدون اینکه برای افغانستان و مردم آن دورنمای روشنی متصور باشد؟

عباسی افغان

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا