مقاله

جلوگیری از فاجعهٔ انسانی پس از خروج امریکا

منبع: دِ هیل/ نویسنده: *دوف اس. زکهیم

در ۱۴اپریل سال جاری، رییس‌جمهور بایدن تصمیمی گرفت که بیش از یک دهه پس از سفر به افغانستان؛ هوای آن را در سر داشت. این عقیده  در زمانی پیش‌تر از ادای مراسم سوگند به‌عنوان معاون رییس‌جمهور ایالات متحده در آن زمان در او شکل گرفته بود.

بایدن در سخنرانی خود برای اعلام خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، ۱۱سپتامبر، یعنی ۲۰سال پس از حملات به نیویارک و پنتاگون، مشخصا توضیح داد: «آنچه در آن سفر دیدم، عقیده من را تقویت کرد که فقط افغان‌ها حق و مسوولیت دارند برای رهبری کشور خود تصمیم بگیرند و نیروی نظامی امریکایی نمی‌تواند یک دولت بادوام برای افغانستان ایجاد یا حفظ کند.»

این مشخص است که آقای بایدن پس از خروج ارتش امریکا از افغانستان، همچنان به‌حمایت از دولت در کابل متعهد است. به گفته وی: «کار دیپلماتیک و بشردوستانه ما ادامه خواهد یافت. ما به حمایت از دولت افغانستان ادامه خواهیم داد. ما همچنان به نیروهای دفاعی ملی و امنیتی افغانستان کمک خواهیم کرد.»

اما پرسش اساسی این است اگر همان‌‌طور که احتمال می‌رود؛ دولت سقوط کند، چه پیامدهایی خواهد داشت؟!

طالبان همواره راهبرد وقت‌کُشی و انتظار را پیشه نموده‌اند. رهبران طالبان که پایگاه اصلی‌شان در کویتۀ پاکستان است، با تجربۀ شکست امریکا از ویتنام، انتظار داشتند که امریکا از جنگ در افغانستان نیز خسته شود. شاید بیش از آنچه انتظار می‌رفت طول کشید، اما سرانجام این راهبرد طالبان تأیید شد. هیچ رمز و رازی در این نیست که اردوی ملی افغانستان حتی با پشتیبانی نیروهای امریکایی و ناتو، موفق به شکست طالبان نخواهند شد ‌و سرانجام کابل سقوط خواهد کرد؛ درست مانند سایگون.

نتیجۀ این سقوط فاجعه‌بار و روشن است؛ سیلی از پناه‌جویان که افغانستان را ترک خواهند کرد. بعید است که پاکستان مانند دهۀ۱۹۹۰ دوباره آنها را میزبانی کند. نه کشورهای خلیج فارس و نه اروپا این کار را نخواهد کرد. این افراد جایی برای رفتن نخواهند داشت. به‌نظر می‌رسد در چنین شرایطی، وعده‌های امریکا در زمینۀ حمایت بشردوستانه و دیپلماتیک و حتی کمک نظامی به افغانستان، دیگر معنایی نخواهد داشت.

اما تمام قصه اینجا خلاصه نمی‌شود. همان‌طور که تقریباً باور بر این است که طالبان به کابل باز خواهند گشت، این امر مشخص است که اتحاد شمال به رهبری تاجیک‌ها و اوزبیک‌ها که در طول دهۀ ۱۹۹۰ با افراط‌گرایان طالبان جنگ می‌کردند، نیز دوباره شکل خواهد گرفت و این باید باب جدیدی (در مساله افغانستان) برای واشنگتن ایجاد کند. واشنگتن می‌بایست به‌جای کمک مخفیانه به ائتلاف شمال (مانند همکاری‌های گذشته با آنها در زمان حاکمیت طالبان بر کشور) رهبران رقیب این اتحاد، مثل عطامحمد نور و عبدالرشید دوستم را ترغیب و حمایت کند تا برای تشکیل «دولت شمال افغانستان» با الگوی دولت منطقه‌یی کردستان، همکاری کنند. در چنین حالتی، ایالات متحده و ناتو می‌توانند حمایت هوایی، تجهیزات نظامی، پشتیبانی اقتصادی و کمک‌های بشردوستانه را برای این اتحاد فراهم کنند. در این وضعیت پناهندگان یک پناهگاه امن دارند. زنان و اقلیت هزاره نیز همین‌طور می‌توانند در محور این اتحاد جمع شوند. افغانستان به دو قسمت تقسیم می‌شود؛ اما این کشور مدت‌هاست که نتوانسته واقعا یک‌پارچه شود.

حمایت امریکا از کردها مانع آن شد که صدام حسین در عراق پیش‌مرگه‌های کرد را تحت فشار قرار دهد. حمایت امریکا از نیروهای ائتلاف شمال در برابر جنگ‌جویان طالب بسیار مشابه به حمایت از ارتش عراق است که به ثبات منتج می‌شود.

با این کار، ایالات متحده از تبدیل شدن به قربانی (بازنده) دیگری که در «قبرستان امپراتوری‌ها» دفن می‌شود، اجتناب می‎‌کند. چنین حمایتی به همان اندازه مهم است که امریکا به عنوان چراغ راه آزادی و نویدبخش آیندۀ بهتر برای میلیون‌ها شهروند افغانستان خواهد بود که حتی بیشتر از امریکایی‌ها از به قول جو بایدن «جنگ بی‌پایان» که وعدۀ پایان آن را داده است، بهره ببرند.

ترجمه: احمدضیا فیروزپور

پی‌نوشت:

*دوف اس. زکهیم؛ مشاور ارشد مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی و نایب رییس هیات مدیره موسسهٔ تحقیقات سیاست خارجی امریکاست. وی از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ (کنترول‌کننده) و افسر ارشد مالی وزارت دفاع و از ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۷ معاون وزیر دفاع بود.
لینک اصلی را اینجا بخوانید:
https://thehill.com/opinion/national-security/548413-washington-can-prevent-a-humanitarian-disaster-after-we-leave

نوشته‌های مشابه

یک دیدگاه

  1. افغانستان بدبختانه، به قول معروف، به یک “دیگ بی سرپوش” می ماند که هر کس و ناکسی دست دراز کرده و آن را چمچه می زند. بیشترین نوشته های بی سر و پایی که در این روزها در بارهٔ افغانستان و آیندهٔ آن قلم زده می شوند و اقبال چاپ مییابند، نشانگر آنست که نویسندگان آنها از عدم دانش و بیخبری کامل در بارهٔ این کشور و مردم و تاریخ و جامعهٔ آن رنج می برند، ولی هنوز ژست “آگاه سیاسی” به خود گرفته و لاطایلات بسیار به خورد مردم می دهند. این نوشتهٔ منتشر شده در راه مدنیت از این جمع است. نویسنده آسمان را با ریسمان گره زده است و هیچ حرف حسابی در آن پیدا نیست. از مترجم گرامی آقای فیروزپور و روزنامهٔ راه مدنیت انتظار می رود که در گزینش و گزارش متون از مطبوعات بیگانه با وسواس بیشتر رفتار کنند و وقت گرانبهای خود را به ترجمه مقالاتی که واقعا ارزش ترجمه دارند، معطوف سازند. با مهر و سپاس.

دکمه بازگشت به بالا