ترجمه

در افغانستان، اولویت‌های متفاوت به‌معنای اتخاذ سیاست‌های بسیار متفاوت است

دولت جدید «بایدن» باید به‌سرعت با تصمیمات اساسی درمورد سیاست افغانستان دست‌وپنجه نرم کند. انتخاب‌ها و چارچوب تصمیم‌گیری‌ وی به اولویتی که برای اهداف مختلف سیاسی در افغانستان قایل می‌شود، بستگی دارد: الف) رویکرد محافظت حداکثری در برابر تروریزم) حفظ دست‌آوردهای موجود ج) اهداف جیواستراتژیک ایالات متحده درمورد چین و روسیه، مقابله با بیماری پاندومی و رسیدگی به گرم‌شدن کره زمین.
هر یک از این اهداف، تأثیرات سیاسی بسیار متفاوتی بر حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان و وضعیت این کشور در قبال عاملان مختلف افغانستان، ازجمله طالبان و دولت افغانستان دارد.
اولویت‌بندی محافظت حداکثری علیه مبارزه با تروریزم دولت بایدن، می‌تواند اهداف ضدتروریزم را در افغانستان به‌ویژه مقابله با القاعده و دولت اسلامی در خراسان (داعش)، در اولویت قرار دهد. این اولویت‌بندی به دو گزینه حفاظتی تبدیل می‌شود: یک سیاست ضدتروریزم با حداکثر حفاظت و یا یک سیاست ضدتروریزم نورمال (درمورد اهداف جیواستراتژیک بیشتر صحبت می‌کنم).
سیاست حداکثر محافظت در برابر تروریزم؛ بر حفظ محدودیت مبارزه با تروریزم ایالات متحده در افغانستان برای مدت‌زمان طولانی، حداقل تا زمان انعقاد قرارداد صلح است. فرض در این رویکرد بر این است که باوجود مواردی که طالبان در فبروری۲۰۲۰ در دوحه به آن متعهد شدند، نمی‌توان به طالبان اعتماد کرد که القاعده و دیگر عاملان تروریست، ایالات متحده و متحدانش را هدف حمله قرار ندهد؛ بنابراین ایالات متحده در تلاش است تا یک نیروی حمله سریع را در افغانستان حفظ کند.
چنین وضعیت ضدتروریستی به‌نوبه خود مستلزم آن است که طالبان از هدف اصلی خود، یعنی خروج نیروهای خارجی از افغانستان صرف‌نظر کرده و خود را در معرض آسیب‌پذیری قرار دهد؛ زیرا نیروهای ضدتروریزم ایالات متحده می‌توانند طالبان را نیز موردحمله قرار دهند. بسیار بعید است که طالبان این مساله را بپذیرد، به‌ویژه اگر ایالات متحده تضمین نکند که طالبان نقش برجسته‌یی در دولت افغانستان داشته باشد و به‌دنبال به حداقل رساندن این نقش باشد.
برای حفظ یک نیروی ضدتروریزم در افغانستان، ایالات متحده باید به حضور خود ادامه دهد؛ زیرا طالبان به مراکز ولایات حمله و مناطق بیشتری را تسخیر می‌کنند. بعید به نظر می‌رسد طالبان با متوقف کردن اقدامات نظامی، با آتش‌بس دایمی و جامع موافقت کنند؛ زیرا موقعیت چانه‌زنی این گروه در مذاکرات با دولت افغانستان و در بسیاری از مذاکرات جانبی با کارگزاران قدرت، مستقیماً تابعی از قدرت نظامی آن‌هاست.
دولت افغانستان، به‌نوبه خود، فروپاشی کنترول ارضی خود را تحمل نخواهد کرد و فراتر از توان نیروهای خود، از ایالات متحده نیز کمک نظامی می‌خواهد. بیشتر نیروهای امنیتی، حتی برای انجام عملیات دفاعی، به نیروهای ایالات متحده و ناتو وابسته هستند.
به‌احتمال‌زیاد، ایالات متحده مجبور است چنین سیاست ضدتروریزم با حداکثر ضمانت را بدون توافق از طرف طالبان دنبال کند. بااین‌وجود، بعد از گذشت چند ماه از می۲۰۲۱ – زمانی که ایالات متحده طبق توافق قرار است تمام نیروهای خود را از افغانستان خارج کند – احتمالاً (شاید) طالبان با کمک ایران آغاز به گلوله‌باران پایگاه‌های امریکا ‌کنند و ایالات متحده متوجه خواهد شد که خود را در اوج جنگ دوباره با طالبان قرار داده است. واقعیت‌های این منطقه شبیه عراق است – جایی که شبه‌نظامیان طرفدار ایران الحشد الشعبی برای بیرون راندن ایالات متحده، به‌طور مرتب پایگاه‌های امریکا را گلوله‌باران می‌کنند – بیشتر از سوریه، جایی که پایگاه‌های امریکا در خاک متحدان کُرد است و روسیه هنوز تصمیم دارد ایالات متحده را از سوریه خارج کند.
قبل از توافق دوحه، طالبان مرتباً به مراکز ایالات متحده راکت‌پرانی می‌کردند و یکی از عاملان مسلح در افغانستان – احتمالاً دولت اسلامی در خراسان – بارها راکت‌های سوار بر موترباری را به سمت اهداف امریکایی شلیک کرده است؛ بنابراین حتی در صورت سقوط مناطق اطراف به دست طالبان، ایالات متحده باید جایگاه خود را در مبارزه با تروریزم حفظ کند.
اگر ایالات متحده می‌خواهد پیش‌روی طالبان را کاهش دهد، لازم است نیروهای خود را به بیش از ۲۵۰۰نفر افزایش دهد؛ بااین‌حال شروع مجدد اقدامات نظامی علیه طالبان و حفظ حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان نیز انگیزه‌های این گروه را در عمل به (حتی کوچک‌ترین) تعهدات خود در مبارزه با تروریزم در دوحه کاهش می‌دهد.
طالبان ارتباطات پیچیده خود (ازجمله ازدواج میان‌گروهی) با القاعده را قطع نکرده است؛ اما حفظ یک نیروی ضدتروریستی امریکایی در افغانستان می‌تواند طالبان را از تلاش برای جلوگیری از اقدامات تروریستی القاعده از خاک افغانستان منصرف کند،‌ هدفی که گستره حمله به آن کمتر،‌ اما مهم‌تر است. افزون بر این، هرچند طالبان در حال حاضر با دولت اسلامی در خراسان می‌جنگند، احتمال دارد به دنبال تشنج‌زدایی با این گروه باشد.

اولویت‌بندی «حفظ منافع در افغانستان»
در رویکردی دیگر، دولت بایدن می‌تواند دست‌آوردهای دو دهه گذشته در افغانستان را حفظ کند. این دست‌آوردها شامل قانون اساسی موجود، دموکراسی و توجه به حقوق بشر، ازجمله حقوق اقلیت‌ها و زنان می‌شود. در اصل، این سیاست نیز به دنبال شکست طالبان است – نه صرفاً در میدان جنگ، بل در میز مذاکره – تحقق این رویکرد از دو طریق مختلف امکان‌پذیر است که هر دو مورداستقبال شدید دولت افغانستان است.
نخست، ایالات متحده می‌تواند دوباره حضور نظامی خود را در افغانستان به طرز چشمگیری افزایش دهد و موافقت‌ها برای هزینه‌های جیوپوپلتیک، سیاست خارجی و داخلی این کار را به دست آورد؛ اما ازآنجاکه ۱۵۰هزار نیروی ایالات متحده و ناتو نتوانسته‌اند طالبان را آن زمان که بسیار ضعیف‌تر بود، شکست دهند، دیگر امید کمی وجود دارد که نیروهایی کمتر ایالات متحده و متحدین بتوانند طالبان بسیار قوی‌تر را شکست دهند. همچنین حکومت‌داری در افغانستان به اندازه‌یی که بتواند حمایت مردمی را از طالبان سلب کند،‌ بهبود نیافته است.
به جای آن، ایالات متحده می‌تواند حضور محدود، اما به لحاظ زمانی نظامی را اتخاذ کند، که تا زمانی ادامه خواهد یافت که طالبان با توافق‌نامه صلح موردپذیرش ایالات متحده و دولت افغانستان موافقت کند. این به‌معنای حداقل تغییرات در فضای سیاسی افغانستان و حضور محدود طالبان در دولت افغانستان است.
رویکرد «حفظ دست‌آوردها» متکی به این امید است که اگر ایالات متحده مهلت خروج نظامی خود در ماه می را نقض کند، طالبان (به دلایلی) از اهداف استراتژیک خود چشم‌پوشی و از الزامات انسجام داخلی خود صرف‌نظر کنند؛ چنین چیزی بعید است. طالبان چندین سال است که به‌شدت نیروهای امنیتی افغانستان را درهم می‌کوبد و آن‌ها را تضعیف می‌کند. دولت،‌ به‌آرامی اما به‌طور مداوم در حال واگذاری میدان جنگ و از دست دادن روحیه نیروهایش است. در بهترین حالت، این سیاست باعث کاهش سرعت نابودی نیروهای امنیتی افغانستان و میزان دست‌آوردهای نظامی طالبان می‌شود.
این تکرار همان رویکرد «امید و دعا» است که از ۲۰۱۵-۲۰۱۷ به آن امید بسته شده است؛‌ این‌که به‌نوعی در میدان جنگ تغییر ایجاد شود و طالبان ناگهان مرتکب اشتباهات استراتژیک کافی برای نابودی خود شوند.
براساس این سیاست، طالبان ممکن است سال‌ها مذاکرات را کنار بگذارند. درعین‌حال، این اولویت‌بندی مطالبات مذاکره‌یی دولت افغانستان را افزایش می‌دهد. تا زمانی که ایالات متحده تا رسیدن به یک توافق صلح «خوب» نیروهایش را در افغانستان حفظ کند، در صورت فروپاشی یا طولانی شدن مذاکرات، دولت افغانستان هزینه‌های کمی متحمل خواهد شد و هردو رویکرد برایش مطلوب است. دولت با حمایت واشنگتن، انگیزه‌های اندکی برای اعطای امتیازات قابل‌توجه به طالبان یا سایر قدرت‌های افغان در افغانستان که با ترفندهای جنگجویانه خود پایه‌های دولت را می‌لرزانند، خواهد داشت.
حتی اگر مذاکرات سقوط نکند، طالبان ممکن است به گلوله‌باران پایگاه‌های ایالات متحده متوسل شوند، یا ایالات متحده ممکن است دوباره حمله به طالبان را از سر گرفته و آن‌ها را به سمت مذاکرات با کاهش تقاضا سوق دهد؛ بنابراین مانند سیاست حداکثر ضدتروریزم، ایالات متحده مجدداً به نبردهای بی‌پایان بازمی‌گردد. بازهم طالبان انگیزه‌های خود را برای حفظ حداقل برخی از تعهدات ضدتروریستی خود از دست می‌دهد.
در مقیاس گسترده‌تر، استقرار نظامی بدون پایان، باعث ایجاد تنش بین ایالات متحده و قدرت‌های منطقه‌یی (چین، روسیه و ایران) خواهد شد. هیچ‌یک از آن‌ها حضور پایدار نظامی ایالات متحده در افغانستان را نمی‌خواهند. آن‌ها همچنین خواهان جنگ داخلی شدید نیستند، که اگر ایالات متحده به‌سادگی دست از افغانستان بکشد، به وقوع خواهد پیوست. همچنین خواهان بازگشت طالبان به حاکمیت، مانند دهه۱۹۹۰ نیستند. آنچه می‌خواهند یک دولت ائتلافی است که در آن طالبان اختیارات محدود داشته باشد. درعین‌حال، تمام آن‌ها با طالبان صلح کرده‌اند.
اگر احتمال حضور گسترده ایالات متحده تحقق یابد، این قدرت‌ها احتمال دارد به طالبان یا شبه‌نظامیان مختلف افغانستان کمک کنند یا پاکستان را تحت‌فشار قرار دهند تا سد راه دسترسی ایالات متحده به افغانستان شود. این به‌نوبه خود باعث استقرار نیروهای ایالات متحده و ناتو در افغانستان می‌شود. ما نمی‌خواهیم شرایطی ایجاد شود که روابط واشنگتن با پاکستان به حفظ دسترسی وابسته شود، حتی اگر پاکستان دیگر برای کاهش خشونت طالبان علیه نیروهای افغان و درنهایت دوباره نیروهای امریکایی تلاش نکند.
سوم، دولت بایدن می‌تواند منافع جیواستراتژیک ایالات متحده را در اولویت قرار دهد: رقابت با چین در هند و اقیانوس آرام، مقابله با فعالیت‌های ناپسند روسیه در سراسر جهان و مقابله با تهدیدهای فراملی مانند پاندومی و گرم‌شدن کره زمین، همه این‌ها در حالی است که به دنبال پایان دادن به جنگ داخلی ۴۰ساله افغانستان است؛ جنگی که تاکنون سالانه ده‌ها هزار افغان را به کام مرگ فرستاده است.
این اولویت‌بندی نشان می‌دهد که طالبان در افغانستان روند صعودی طی می‌کند و ایالات متحده توانایی ندارد با هر هزینه معقول، حتی با حضور نظامی پایدار این روند را معکوس کند.
ایالات متحده می‌پذیرد که طالبان به عاملی قدرتمند در دولت افغانستان تبدیل خواهند شد و درنتیجه توزیع سیاسی در افغانستان تغییر خواهد کرد. علی‌رغم مخالفت شدید دولت افغانستان، این اولویت‌بندی به معنای حرکت ایالات متحده به سمت موضع بی‌طرفی بیشتر نسبت به دولت افغانستان و طالبان است که نتیجه آن می‌تواند صلح باشد و این اطمینان را به وجود آورد که اهداف اولیه و ثانویه امریکا در افغانستان (کاهش تهدیدات ضدتروریزم و افغانستان که تحت سلطه یک قدرت هژمونیک یا یک دولت متخاصم نیست) برآورده می‌شوند و به ایالات متحده اجازه می‌دهد نیروهای خود را از افغانستان خارج کند. ایالات متحده تلاش خواهد کرد تا ضررهای ناشی از منافع ثالث خود را در روندهای تکثرگرایانه و فراگیر و حقوق بشر، حقوق زنان و حمایت از اقلیت‌ها به حداقل برساند.
در این سناریو، ایالات متحده می‌تواند «و باید» به دنبال مذاکره با طالبان درمورد تمدید کوتاه‌مدت حضور نظامی امریکا باشد. شاید اواخر سال۲۰۲۱ به طالبان تأکید شود که هدف از تمدید حضور نیروها برای جلوگیری از افزایش بیشتر جنگ داخلی و ایجاد بستری بهتر برای ساختن کشوری قدرتمند و باثبات است که در آن ایالات متحده می‌پذیرد که طالبان نقش پررنگی را ایفا کند و یا بدون تمدید مدت‌زمان حضور، ایالات متحده از طریق تهدید و ایجاد موانع اقتصادی و دیپلماتیک به خواسته‌ها، رفتارها و قوانین مذاکره طالبان شکل می‌دهد. این کمک اقتصادی و دیپلماتیک، به رسمیت شناختن، قانونی بودن، ویزا و لغو تحریم‌ها یا اعمال تحریم‌های جدید را ارایه و سلب می‌کند. ایالات متحده تعامل خود با طالبان و جریان کمک به دولت ائتلاف آینده افغانستان را به حفظ حقوق بشر، ازجمله حقوق اقلیت‌ها و زنان مشروط می‌کند.
طالبان مشروعیت بین‌المللی می‌خواهد و اهمیت تداوم جریانات کمک غربی را برای جلوگیری از فروپاشی اقتصادی مانند دهه۱۹۹۰ درک می‌کند؛ اما درک کمی از آنچه برای اداره یک کشور در قرن بیست‌ویکم لازم است، دارد و همچنین شرایط کمک‌های اهداکنندگان را کاملاً درک نمی‌کند؛ بنابراین شکل‌دهی این استراتژی باید شامل آموزش سیستم‌های مدرن حاکم به طالبان باشد.
این استراتژی باعث نخواهد شد طالبان دموکراسی و آزادی‌های مدنی را بپذیرند. انتظار می‌رود تغییرات قابل‌توجهی در سیستم سیاسی افغانستان ایجاد شود. تغییر در قانون اساسی رسمی آن و تداوم شیوه‌های غیررسمی باعث می‌شود سیستم دولت افغانستان به دولت‌های مختلف در خاورمیانه و آسیای مرکزی شباهت داشته باشد، نه سنگر دموکراسی.
سیاست ضدتروریزم ایالات متحده نیز عادی می‌شود. ایالات متحده اصولاً به دنبال همکاری طالبان در مقابله با توطئه‌های القاعده و سایر تروریست‌ها علیه ایالات متحده و متحدانش است، نه لزوماً خروج طالبان یا دستگیری تمام اعضای القاعده؛ بنابراین این سیاست انگیزه‌های طالبان را برای پیروی از تعهدات ضدتروریستی دوحه حفظ می‌کند، اما ایالات متحده سیاست ضدتروریزم افغانستان را بر ابزاری غیر از نیروهای نظامی ایالات متحده متمرکز می‌کند: حملات برون‌مرزی، شاید استقرار یک پایگاه نظامی ضدتروریزم در پاکستان، نیروهایی که به دفاع از میهن پایبند باشند و حتی شبه‌نظامیان امریکایی (چنین سیاستی مشکلات بسیاری با خود دارد.)
این سیاست اهداف محدود امریکا را برآورده و واشنگتن را ملزم می‌کند که نه فقط یک، بل چندین جام زهر را بنوشد. چنین سیاستی از نظر بسیاری از افغان‌ها بسیار ناامیدکننده خواهد بود؛ اما این یک سیاست واقع‌بینانه است که اولویت‌های مهم استراتژیک و اهداف داخلی ایالات متحده را در اولویت قرار می‌دهد.
منبع: وندا فلباب ـ بروان و بروکینگز/ مترجم: شریفه عرفانی

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا