تحلیل

نقد منصفانه یا عقده‌‌مندانه بر دموکراسی

بعد از قضایای انتخابات امریکا و حمله طرفداران ترمپ به کانگرس، تعدادی از هموطنان انتقاد‌های تندی بر دموکراسی امریکایی نوشتند و شورش حامیان ترمپ را اوج وحشت و بربریت در مرکز یک دموکراسی خوانده اند.
اولین سوالی که بر ذهن هر خواننده پیدا می‌شود این است که آیا ما واقعاً با وجود این‌همه مشکلات و بدبختی و ضعف در دولت‌داری، حق تمسخر بر دیگران را که از نقطه نظر اقتصاد، سیاست، دولت داری و حاکمیت قانون پیش قدم است داریم؟ این نظریات تند نسبت به نظام دموکراسی واقعاً از کجا به وجود آمده است؟
در قضیه شورش هواداران ترمپ، پولیس می‌گذارد مردم به راحتی داخل حیاط کانگرس شوند، چون به مردم احترام گذاشته می‌شود. در نهایت امر، تلاش می‌شود که درگیری مسلحانه صورت نگیرد. چون آنجا، حرف اول را حاکمیت قانون و پاسداری از قانون اساسی می‌زند. وقتی، شورش از جانب مردم به تشنج منتج می‌شود، پولیس ناگزیر بر اقدام می‌شود.
طبیعی است که شهروندانی که اقدام به قتل پولیس نمایند، پولیس حق شلیک دارد و در نتیجه ادامۀ تشنج، یک نفر کشته می‌شود اما در این طرف ماجرا، زنی در مرکز پایتخت توسط مردم به آتش کشیده می‌شود و پولیس از سرِ غفلت و لجام گسیختگی، نه‌تنها وظیفه اصلی‌اش را فراموش می‌کند بل شریک جرم می‌شود! متولی دینی هم جرم قتل را توجیه می‌نماید.
به همین ترتیب، قضایای به وفور در برهه‌های مختلفی از تاریخ در امریکا به وقوع پیوسته که در قبال آن مردم توانسته‌اند در روشنایی قانون اساسی و اصول اساسی مشق دموکراسی برای احقاق حقوق خویش به شکل عملی اقدام نمایند.
به گونۀ مثال، در امریکا، یک سیاه‌پوست ناعادلانه کشته می‌شود. ملیون‌ها انسان اعم از سیاه و سفید برای دادخواهی به جاده‌ها می‌ریزند و الی زانوزدن و معذرت‌خواهی توسط حکومت و اقدام عملی برای تحقیقات همه‌جانبه در قضیه، تمام کشور را به بن‌بست می‌کشند. قانون را به نفع مردم تغییر می‌دهند و در ازای خون یک شهروند، تمام کشور را به گروگان می‌گیرند. چون آنها درک کرده‌اند که خون انسان باارزش است و نباید به ناحق ریخته شود اما در کشور ما روزانه صد‌ها تن بی‌گناه و بی‌دفاع مان کشته می‌شوند و مردم فقط نظاره می‌کنند و افسوس می‌خورند. حکومت نیز تنها تقبیح می‌نماید. این وضعیت اسف بار، سه دهه است که جریان دارد. با این حال، آیا واقعاً ما حق داریم که به ریش دیگران بخندیم؟
وقتی کنه موضوع را در برخورد تمدن‌ها بررسی می‌نماییم، درمی‌یابیم که تفاوت از کجا تا به کجاست؟ چرا آنها امنیت و صلح دارند ما نداریم؟ چرا آنها حاکمیت قانون را تأمین نموده‌اند و ما نتوانسته‌ایم؟ چرا آنها دانشگاه‌ها و بنگاه‌های علمی و تحقیقاتی بزرگ و موثر دارند ما نداریم؟ چرا آنها مردم تحصیل یافته و روشن دارند ما نداریم؟ چگونه آنها یک قاره بزرگ را با بیشتر از ۳۰۰ ملیون نفوس کنترول و محافظت می‌نمایند ما کشوری به مانند یکی از ایالات آن را نمی‌توانیم کنترول نماییم؟ چگونه آنها‌ دولت‌داری موثر دارند ما فاقد آنیم؟ چگونه آنها اقتصاد خوب دارند و ما محتاجیم؟ چگونه آنها به تعلیم و تربیت و اشتغال‌زایی رسیده‌اند و ما هنوز قادر نشده‌ایم؟ چگونه آنها توانستند ملت‌سازی نمایند و ما هنوز درگیر همدیگریم؟ آیا هیچ تهدیدی علیه آنها وجود ندارد و علیه ما دارد؟
برای جواب به این سوالات، نظریات اصلاح‌گرایانه چهار دانشمند اسلامی ابن بادیس الجزایری، شیخ محمد عبده مصری، مالک بن نبی مصری و علامه اقبال لاهوری را به طور فشرده به بررسی می‌گیریم و نخست از ابن بادیس شروع می‌کنیم.
ابن بادیس، رهبر جمعیت اصلاح‌گر علمای مسلمان در الجزایر بود. برنامه عملی کاملی را به استناد آیه شریفه «اِنَّ اللّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَوْم حَتّی یُغَیِّروُا ما بِأنْفُسِهِم» [رعد، آیه ۱۳] آغاز کرده بود. بر این اساس، او کلید حل مشکل را در روح امت می‌دانست و ایجاد تمدن را یک پدیده اجتماعی می‌دانست که در شرایطی درست همانند شرایط پیدایش نخستین، ممکن می‌شود.
این در حالی است که اصلاحات شیخ محمد عبده صرفاً در بخش کلام اسلامی بسنده می‌کرد. شیخ محمد عبده فقیه، حقوقدان و روشنفکر دینی مصری بود. او معتقد بود که مردم هر کشور باید آزاد باشند تا با توجه به تاریخ و شرایط روزمره جامعه خود نوع و روش حکومت خود را تعین کنند. علاوتاً، او بدین باور بود که مسلمانان نمی‌توانند فقط متکی به منابع نوشته شده توسط روحانیان رسمی باشند و بایستی برای بهبود شرایط روزمره و زمان خود، به عقل و منطق توسل جویند. می‌گفت که اسلام مردم را تشویق به تفکر می‌نماید و تقلید کورکورانه را از سنت جدا می‌دانست. به گفته او بزرگ‌ترین دارایی‌های مذهب، استقلال اراده و استقلال فکر و عقیده ‌است. او باور داشت که رشد تمدن غرب در اروپا در این دو اصل استوار بود.
از جانب دگر، از نظر مالک ابن نبی، جوهر مشکل هر ملت در مساله تمدن آن است و هیچ ملتی قادر به فهم و حل مشکل خود نخواهد بود، مگر آنکه اندیشه خود را تا سطح تحولات بزرگ بشری ارتقا بخشد و عوامل ظهور و سقوط تمدن‌ها را عمیقاً درک کند.
از دیدگاه مالک بن نبی، هر محصول تمدنی تنها از ترکیب سه عامل انسان، زمین و زمان به دست می‌آید. بن نبی تأکید می‌کند که برای ترکیب این سه عنصر یک «ترکیب‌کننده تمدنی» لازم است و تحلیل تاریخی نشان می‌دهد که این ترکیب کننده چیزی جز « اندیشه دینی روشن» نیست.
از نظر وی، ترکیب عناصر تمدن‌ها و عامل ترکیب‌کننده آنها از منطق حرکت تاریخ پیروی می‌کند؛ زیرا تمدن دارای « حیات» یا، به قول ابن خلدون، دارای یک «دوره» است: با « نهضت» به دنیا می‌آید، صعود و رشد می‌کند تا به نقطه «اوج» برسد، سپس راه نزول در پیش می‌گیرد و به «افول» منتهی می‌شود. گرچه به نظر بن نبی، این دوره، تخلف ناپذیر است، وی برخلاف ابن خلدون، از تمدنی که درخشش خود را از دست داده ناامید نیست، زیرا خداوند اسباب پیشرفت را به اختیار انسانها نهاده است. احیا یا بازسازی تمدن ناچار باید بر آگاهی کامل از تاریخ این تمدن و مراحل دوره تمدنی و شرایط اجتماعی و روانی فرد و جامعه در مراحل مختلف مبتنی باشد.
علامه اقبال لاهوری همچنان بر اصلاح‌گری جوامع اسلامی با جدیت پرداخت. چنانچه در رویکرد اصلاح‌گرایانۀ اقبال، ملت را به بازگشت به خویشتن فرا می‌خواند و از تفرقه و تبعیض گرایی شدیداً برحذر می‌دارد. اقبال در جای جای دیوان خود جوانان را به سخت کوشی و کرّاری دعوت می‌کند:
هرکه خود را صاحب امروز کرد
گِرد او گردد سپهر گرد گـرد
او جهان رنگ و بو را آرزوست
دوش از او، امروز از او، فردا از اوست
مرد حق سرمایه ی روز و شب است
زانکه او تقدیر خود را کوکب است
اقبال می‌گوید، حقیقت این است که هر نوع سعی و کوشش برای کسب علم و دانش اصولاً یک نوعی از نماز است، کسی که از دید علمی به طبیعت می‌نگرد و برای کشف اسرار و رموز طبیعت می‌کوشد، نیز در حکم همان عارفی است که از راه نماز در جست و جوی حقیقت باشد. به باور اقبال ملتی به سروری و قدرت می‌رسد که هنر و علم و تجربه و. .. را در خدمت کشور خویش بکار بندد:
خدا آن ملتی را سروری داد
که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت سر و کاری ندارد
که دهقانش برای دیگری کشت
با‌ در‌نظرداشت نظریات دانشمندان مزبور، برای رهایی از تندروی‌های دینی، همه باید در پروسه روشنگری سهیم باشند. از یک دانشجو تا عادی‌ترین فرد این کشور. دانشکده‌ها در تمامی دانشگاه‌های کشور، مسوولیت دارند تا قرائت‌های معتدل اسلامی را به خورد دانشجویان بدهند و بستر گفتمان‌های روشنفکری دینی را میان دانشجویان و مردم عادی، میان استادان و دانشجویان، میان دانشجویان و متولیان دینی، میان استادان و ملا امامان مساجد و در پلاتفورم کلانتر، در سطح کشور راه‌اندازی نمایند.
از جانبی دگر، در پژوهش‌های تطبیقی در زمینۀ روشنفکری دینی، ریشه‌یابی عوامل تندروی‌های دینی، آشتی میان مذاهب و گفتمان‌های تساهل و تسامح دینی مساعی بیشتر به خرج داده و نسخه‌های بهتری برای احیا و روشنگری جامعه دینی ارایه دهند، کاری که دانشمندان فوق‌الذکر انجام دادند.
تا زمانی که استادان دانشکده‌ها و متولیان دینی‌مان به معنی واقعی کلمه روشن و پژوهشگر بار نیایند، یک تطهیر کلی در تمامی دانشگاه‌های کشور صورت نگیرد، استادان به صورت شفاف و براساس اصل شایسته‌سالاری انتخاب نگردند، دانشگاه‌ها به معنی واقعی به تولیدگر علم مبدل نشوند، ریشه‌های تندروی‌های دینی به‌گونه ژرف و تطبیقی بازبینی نگردند، اصلاح‌گری بنیادی قرائت دینی از منظر روشنفکری دینی به وجود نیاید، گفتمان‌های منطقی در باب کثرت‌گرایی، اندیشه‌های نوین اسلامی، تساهل و تسامح و فراهم سازی فضای معتدل دینی ایجاد نگردند، ما ره به جایی نخواهیم برد.
سید عبدالوکیل مصلح

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا