تحلیل

میز مذاکرات صلح یا میدان بُزکشی؟

سرمقاله/ مذاکرات صلح افغانستان از مدت‌ها بدین‌سو، به یکی از موضوع‌های داغ میدان سیاست برای کشورهای منطقه و بازیگران برجستۀ صحنۀ سیاست در عرصۀ بین‌المللی بدل شده است.

همزمان با اینکه امیرنشینان قطر سعی دارند تا سکودار مذاکرات صلح بوده و از پایگاه سیاسی گروه طالبان برای بسترسازی گفتگوها استفاده کنند، برخی از کشورهای تأثیرگذار دیگر نیز تلاش دارند تا با زمینه‌سازی این مسأله به نفع خویشتن امتیازگیری کنند.

در این میان، ترکیه و روسیه، دو قدرت برجستۀ منطقه توانسته‌اند طرف‌های میز مذاکره را برای میزبانی متقاعد کنند.

هرچند نباید از پیش‌قدم شدن کشورهای منطقه ناخشنود بود و به نیت آنها به دیدۀ شک نگریست، ولی نکتۀ مهم این است که نقش اولیه و اساسی دولت افغانستان به عنوان یکی از اطراف مهم قضیه در کجای این سازوکارها قرار دارد و منافع ملی و مصالح مردمی شهروندان کشور در چارچوب‌های این گفتگوها تا چه اندازه مد نظر گرفته می‌شود.

حقیقت این است که بسیاری از کشورهای میزبان مذاکرات صلح بیش از آنکه به دنبال تأمین خواسته‌های مردم افغانستان باشند، به دنبال تأمین منافع ملی خویشتن در ساختارهای سیاسی بیرون‌آمده از درون مذاکرات صلح می‌باشند.

این امر یک حقیقت غیرقابل انکار است که سیاست‌مداران هر کشور باید پیرو اصولی باشد که خطوط اساسی خودش ایجاب می‎کند. با در نظرداشت این مسأله، از ارگ‌نشینان انتظار می‌رود تا با برجسته ساختن نقش دولت در پروسه‌های مختلف مذاکرات صلح، هدف واحد را که همانا تحقق ارزش‌های ملی در میکانیزم مذاکرات صلح می‎باشد، تعقیب نموده و بر مبنای آن به برگزاری مذاکرات صلح تأکید کند.

با این وصف، موضع‌گیری برخی از مقام‌هایی که ماموریت رسمی دولت افغانستان را به عهده دارند قابل تأمل است. استقبال عوامل وابسته به دولت به صورت همزمان از پروسه‌های صلح در محورهای مختلف، نشان می‎دهد که حکومت در تحکیم خواسته‌های خویش موفقیت چندانی نداشته و در دور میز مذاکرات نیز دست بالایی نداشته است؛ زیرا در هیچ یکی از پروسه‌هایی که قرار است به پیش برده شود، ابتکار مذاکره در دست دولت افغانستان نبوده و همواره گروه طالبان بوده‌اند که پیش‌قراولان صلح قرار گرفته‌اند. کشورهای میزبان نیز کوشیده‌اند پیش از کسب موافقت حکومت افغانستان، رضایت جانب مقابل او را به حضور در دور میز به دست آورد.

با این حساب، آنچه از آدرس حکومت انتظار می‌رود این است که نباید صلح افغانستان به مثابۀ بُز قربانی در میدان چاپ‌اندازان بیرونی قرار گیرد که هرکدام از کشورهای میزبان و بازیگران منطقه‎‌یی و بین‌المللی تلاش دارند تا آن را به نفع خویشتن تصاحب کنند.

برای مردم، میزبانی مذاکرات صلح مهم نیست و نقش هرکدام از کشورهایی که بستر این مذاکرات را مهیا می‌سازند، ستودنی به حساب می‌آید. آنچه برای شهروندان کشوری‌که سالیان درازی است طعم تلخ خشونت را چشیده و در آتش جنگ می‌‎سوزند، حائز اهمیت است، پایان یافتن این وضعیت خانمان‌برانداز می‌باشد.

از دیدگاه مردمی‎که صلح و آرامش به منزلۀ رویای دست‌نیافتنی‌شان تبدیل شده، شک داشتن به نقش تمامی عوامل بیرونی و جانبی در قضیه مذاکرات صلح می‌باشد؛ زیرا هرچه دست‌های زیادتری در این موضوع دخیل شده، پیامدهای خرابکارانۀ آن بیش‌تر از عواقب مثبت بوده است.

در نهایت، آنچه موجب هراس و نگرانی مردم شده این است که مسیرهای متفاوت مذاکرات صلح، هیچ کدام به هدفی نرسد که در آن منافع ملی، مصالح مردمی و ارزش‌هایی در نظر گرفته شود که خون هزاران نفر از شهروندان کشور برای آن برزمین ریخته است.

اطمینان از این حقوق مردم در این پروسه‌های متعدد که هرکدام متولیان سیاسی خویش را دارند، کار دولت و متصدیان امور صلح در ساختارهای نظامی سیاسی کنونی است.

بنابراین، بهتر است دولت یک چارچوب منظم، اساسی و سازگار با اصول و خطوط سیاسی ملی تنظیم نموده و به عنوان پالیسی ملی صلح اعلام نماید.

در این صورت، بستر مذاکره برای دولت افغانستان مهم نبوده و این میکانیزم برای بازیگران سیاسی و جانب اصلی مذاکره (گروه طالبان) به عنوان خطوط سرخ پیشکش شود تا دیدگاه ملی دولت افغانستان برای همگان روشن بوده و خاطر مردم و ملت نیز از این رهگذر آرامش بیشتری یابد.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا