تحلیل

مثلث حکومت‌داری طالبانی؛ فقر و فرار و شکنجه

به صورت دقیق از سال2018 میلادی بود که آوازه‌های آغاز گفتگوها میان طرف امریکایی و طالبان آهسته آهسته رسانه‌ای می‌شد. از آن تاریخ به بعد، تا روزی که طالبان به قدرت برگشتند، تطهیر و برائت این گروه آغاز شد که مجری آن نیز رسانه‌های بین‌المللی، زلمی خلیلزاد و برخی از حلقات داخل افغانستان بودند.

هرچند طراحان و مدیران روند تطهیر و برائت‌دهی طالبان به خوبی آگاهی داشتند که مردم افغانستان با کارنامه و عملکرد سیاه و خونین این گروه در دهه نود میلادی به خوبی آشنا هستند، اما در نبود حافظه تاریخی ملت افغانستان و همچنان موجودیت نسل جوانی که دوره قبلی حکمرانی طالبان را تجربه نکرده بود، این طرح موفق شد تا چهره‌ای دست کم قابل قبول با استندردهای افغانی از طالبان ترسیم کند که برای تسلط مجدد پذیرفتنی باشد.

از آن طرف، گروه طالبان نیز در گفتگوهای دوحه و تمام گردهمایی‌ها و کنفرانس‌های بین‌المللی، رسانه‌ها و دیدارهای دوجانبه و چندجانبه، کلی‌گویی می‌کردند و از مجرای دین و مذهب که نقطع ضعف اساسی مردم افغانستان است، وارد مباحث می‌شدند که جایی برای تردید در راستای تغییر این گروه باقی نمی‌گذاشت.

در تمام مدتی که مذکرات این گروه با امریکایی‌ها تا امضای توافق‌نامه دوحه و پس از آن با نمایندگان جمهوریت ادامه داشت، هیچ عضو هیات طالبان از آنچه قرار بود بر سر افغاستان بیاورند، سخن نگفت. نمایندگان این گروه در دوحه زمانی که با پرسش‌های اساسی مثلا در مورد جایگاه و حقوق زن یا آزادی بیان مواجه می‌شدند، با ابهام و کلی‌گویی پاسخ می‌دادند و با پسوند در چارچوب شریعت.

به گونه مثال، هیات گروه طالبان در باره حق آموزش و کار زنان در دوحه می‌گفتند که آن‌ها نیز به کار و آموزش زنان باور دارند، اما باید مطابق اسلام و شریعت اسلامی باشد، ولی روشن نمی‌کردند که اسلام در این مورد چه نظر دارد یا منظور آن‌ها از پسوند اسلامی چیست.

زلمی خلیلزاد؛ نماینده ویژه پیشین امریکا برای روند صلح افغانستان اما چنان در تطهیر وجهه سیاه طالبان شتاب به خرج می‌داد که اگر جمهوریت سقوط نمی‌کرد، احتمالاً اعضای طالبان را فرشته‌های صلح معرفی می‌نمود و خود نیز از تابعیت امریکایی‌اش می‌گذشت.

اما در فردای 24 اسد سال 1400 خورشیدی مردم افغانستان با چهره اصلی دهه نودی طالبان بار دیگر آشنا شدند؛ زیرا ماشین انتقام‌جویی و جنایت طالبان با قدرت تمام و کمال روشن شده و روند حذف و سرکوب و شکنجه را آغاز کرد.

اما در این مقالت، تمرکز اصلی بر شیوه حکم‌رانی طالبان و نقش و جایگاه مثلث فقر و فرار و شکنجه در چارچوب آن است؛ زیرا طالبان افزون بر این که «عفو عمومی» رهبر خود را وقعی نگذاشتند، با اتخاذ سیاست‌های مخالف منطق و روال عادی جهان، زمینه گسترش هجومی فقر را در جامعه هموار کردند و تبعات آن با گذشت هر روز، فشار زندگی را بر شانه‌های ملت سنگین‌تر می‌کند.

فقر و فرار و شکنجه سه شاخصه اصلی حکمرانی طالبان را در مدت یک سال و نیمی که از تسلط مجدد آن بر کشور می‌گذرد، تشکیل می‌دهد. این شاخصه‌ها مفاهیم مجرد انتزاعی نیست، با هم مرتبط است و اثرهای متقابل کاملاً ملموس بر همدیگر می‌گذارد تا منشور حاکمیت طالبان را تعریف کند.

فقر: هرچند افغانستان کشور فقیری است و در دوره جمهوریت به رغم کمک‌های جهانی، حمایت بین‌المللی و مشروعیت اخلاقی و سیاسی حاکمیت، درصد بالایی از ملت در زیر خط فقر قرار داشت، اما با تسلط دوباره طالبان، گراف افزایش فقر در سیر صعودی شتاب بی‌سابقه گرفت و خط فقر بالای نود و هفت درصد جامعه را پشت سر گذاشت. در این دوران بحرانی، ارزش پول ملی سقوط آزاد را تجربه کرد، نرخ تورم به بالای 100 درصد رسید و در آمد خانواده‌ها به صفر تقرب کرد. لشکر گرسنگان وابسته به کمک‌های غذایی جهان از مرز 30میلیون تن فراتر رفت و دست کم 18میلیون شهروند کشور با چالش تهیه یک وعده غذایی مواجه شد. در این بحران فاجعه بار، صدها خانواده فرزندان شان را به فروش گذاشتند تا شکم بقیه اعضای خانواده را سیر کنند. فاجعه و بحران فقر هنوز به همان شدت ادامه دارد و در صورت قطع کمک‌ها بشردوستانه، فاجعه مرگ جمعی رقم خواهد خورد.

فرار: فرو افتادن جوانان از بدنه هواپیماهای امریکایی در شهر کابل، عینی‌ترین مصداق میدانی فرار از خشونت در حکمران طالبانی بر کشور است. روزهایی که مردم برای پناه بردن به هر کشوری جز افغانستان، میدان هوایی بین‌المللی کابل را شخم می‌زدند، هیچگاه فراموش نمی‌شود و نشان می‌دهد که شاخصه فرار از حاکمیت طالبانی چقدر برجسته و قابل تامل است؛ زیرا پس از بسته شدن منفذ فرار از طریق هوا نیز تب گریختن از طالبان فروکش نکرده و تاکنون به همان شدت ادامه دارد. شاید این پرسش خلق شود که مردم عام از چه فرار می‌کنند، آن‌ها که در دولت جمهوری نبودند تا از سوی طالبان دشمن تلقی شده و مورد خشونت قرار بگیرند؟ پاسخ این است: از شکنجه فرار می‌کنند.

شکنجه: شاخصه دیگری که در حکمرانی طالبانی برجسته است، شکنجه می‌باشد. این شاخصه شاید در سطح ضرب و شتم چند نظامی دولت جمهوری یا فلان عضو جبهه مقاومت تقلیل داده شود، اما ابعاد شکنجه طالبانی به مراتب گسترده و بنیادی‌تر از این مسایل است و تمام گستره‌های زندگی مادی و معنوی ملت را زیر و رو می‌کند.

یک شهروند افغانستان در زیر سلطه طالبان، با اسارت، زندان، ضرب و شتم، تحقیر و توهین، سلب آزادی، عدم امنیت، عدم امنیت شغلی، عدم امنیت روانی، قیودات عجیب و غریب اجتماعی-فرهنگی، آینده مبهم، عصبیت قومی- مذهبی و ده‌ها عامل و دلیل دیگر شکنجه می‌شود، آن هم نه یک روز و دو روز؛ بل هر روز به صورت ممتد و مدام.

بنابراین توضیحات، فقر و فرار و شکنجه شاخصه سیاه حکومت‌داری طالبانی است و نباید در سطح ضرب و شتم تقلیل داده شود؛ زیرا فروکاست این شاخصه‌ها به امری پیش پا افتاده خیانت به شعور انسانی بشریت است.

ح. جاوید

 

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا