تحلیل

افغانستان به‌سوی حذف کامل تنوع فکری و مذهبی

افغانستان به‌سوی حذف کامل اقلیت‌های فکری، مذهبی و قومی در حرکت است. عامل اول این نابودسازی روح جمعی ستیزه‌جوی افغان‌هاست و عامل دوم، آموزه‌های تندروانۀ دینی که جمعی را در قبال دیگران بی‌احساس و خشن بار می‌آورد. جمعیت‌های سیک، هندوباور و یهودی که در افغانستان دارای پیشینۀ تاریخی طولانی بودند، اکنون در افغانستان در حال حذف کامل‌اند.

آخرین یهودی

حضور یهودی‌ها در افغانستان فعلی به 560سال قبل از میلاد برمی‌گردد. یهودی‌ها بیشتر در شهرهای کابل، بلخ، هرات و غزنی زندگی می‌کردند. سیر تاریخی این جمعیت با فرازوفرودهایی مواجه شد. با آمدن دین اسلام، وضعیت این جمعیت رو به وخامت گذاشت. به میزانی که تندروی و بنیادگرایی دینی و مذهبی در افغانستان رشد کرد، تنوع فکری و فرهنگی هم به سمت نابودی رفت.

در افغانستان تا حدی دست به خشونت و دیگرستیزی زده شد که جمعیت‌های غیرمسلمان و رنگین‌کمان دینی، حالا در مسیر نابودی کاملی است. یکی از طیف‌های زیبای این رنگین‌کمان، یهودی‌های افغان بود. به تاریخ 17سنبله 1400، زیبولا سمنتوف، آخرین یهودی که در شهر نو کابل زندگی می‌کرد کشورش را ترک کرد.

زرتشت که سه‌هزار سال قبل در بلخ امروزی زاده شد و دینی مبتنی بر آزادی را بنیان نهاد اکنون از آن در افغانستان خبری نیست. وی سه‌هزار سال قبل یک کد اخلاقی و رفتاری مدرن را برای آدمیان تعریف کرد؛ پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک.

سیک‌ها و هندوباوران

طیف دیگری از رنگین‌کمان اجتماعی و فرهنگی کشور ما، سیک‌ها و هندوباوران بودند. آن‌ها در هیچ منازعۀ مذهبی، نژادی، حزبی و اجتماعی دخیل نبودند. عدم رواداری و مدارای اجتماعی، باعث گردید که این جمعیت قومی و مذهبی از این سرزمین به مهاجرت اجباری رو آورند.

مردمان این سرزمین قبل از ورود اسلام، اکثرا بودایی و هندو بودند. بودایی‌ها که روزگاری، در افغانستان یک تمدن داشتند و تا هنوز جهان بینندۀ عظمت بودای شکستۀ بامیان است، اما در حال حاضر شاهد حضور یک بودایی هم در افغانستان نیستیم. حضور هندوها در این حوزه به سه‌هزار سال قبل می‌رسد. از روزی که دین اسلام وارد این حوزه شد، تقابل دینی و مذهبی هم رشد کرد. تعدادی از سیک‌ها و هندوباوران به اسلام گراییدند، شماری آواره شدند و برخی هم مقاومت کردند و به دین و مذهب‌شان باقی ماندند.

در عصر سلطان محمود غزنوی، هندوباوران مورد ستم و ظلم شدید مذهبی و دینی قرار گرفتند. به میزانی که گرایش اسلامی در این حوزه رشد کرد، جمعیت‌های غیرمسلمان هم به تغییر اجباری دینی وادار شدند. بعد از ظهور مذهب سیک توسط گورو نانک در سال 1469 این مذهب در افغانستان نیز پیروانی پیدا کرد. این دین تلفیقی از هندوییسم و اسلام می‌باشد، اما داعیه‌اش این است که پیروان اسلام و هندوییسم باید به مذهب سیک بپیوندند.

سیک‌ها و هندوباوران در 32ولایت افغانستان معبد و عبادتگاه داشتند؛ اکنون حدود پنج معبد دارند و دیگر معابد همه غصب گردید. در سال1980 میلادی تعداد جمعیت آنان 220هزار نفر اعلان شده بود. رادیو فردا به تاریخ یک سنبله1401، گزارشی در مورد وضعیت هندوباوران و سیک‌ها به نشر رساند و تعداد جمعیت باقی‌مانده را 17خانواده ذکر کرد. این 17خانواده نیز در تلاش مهاجرت و خروج از افغانستان‌اند.

اکثریت هندوباورها و سیک‌ها در ولایت‌های ننگرهار، کابل، غزنی، پکتیکا، قندوز و بغلان زندگی می‌کردند. به‌صورت کلی شغل آنان تجارت و طبابت سنتی بود. عصر طلایی سیک‌ها و هندوباورها در زمان زمامداری امان‌الله خان بود. به نقل از ویب‌سایت همبستگی، در کابینه امان‌الله خان “دیوان نرنجنداس” وزیر مالیه و “دیوان نند لال بهسین” در دارالانشای دارالسلطنه اجرای وظیفه می‌کرد.

عوامل حذف سیک‌ها، هندوباوران و یهودی‌ها

فکری و مذهبی: بیشتر ادیان به این باورند که حقیقت به‌صورت کامل در اختیار آن و دیگری باطل است. دین اسلام نیز بر این اصل استوار است. در آیۀ 19 سورۀ آل عمران چنین آمده است: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ‌اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ‌». همانا دين (مورد پذيرش) نزد خداوند، اسلام (و تسليم بودن در برابر فرمان خداوند) است و اهل كتاب اختلافى نكردند، مگر بعد از آنكه علم (به حقّانيت اسلام) براي‌شان حاصل شد، (اين اختلاف) از روى حسادت و دشمنى ميان آنان بود و هركس به آيات خداوند كفر ورزد، پس (بداند كه) همانا خداوند حساب‌گرى سريع است.

مفسران اسلامی بر اساس این آیت استدلال می‌کنند که تنها دین قابل قبول در پیشگاه خداوند دین اسلام و تمام حقیقت در این دین است. طبق باور اسلامی، با آمدن اسلام تمام ادیان قبل از آن منسوخ گردیده است و بعد از آن هم، دینی از جانب خداوند برای بشر نازل نمی‌شود.

در باور و فقه اسلامی، کشتن کفار جایز دانسته شده است. کافر به کسانی گفته می‌شود که سه اصل اسلامی (توحید، نبوت و معاد) و یا یکی از ضروریات دین اسلام را قبول نداشته است.

در آموزه‌های اسلامی برای مسلمانان دستور داده شده که در برابر کفار و غیر مسلمانان با خشونت برخورد کنند.

در آیه 5 سوره توبه آمده است: «فَإِذَا انْسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَد فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ» وقتی ماه‌های حرام پایان یافت، مشرکان را هرجا یافتید به قتل رسانید و آن‌ها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمین‌گاه بر سر راه آن‌ها بنشینید، هرگاه توبه کنند و نماز برپا دارند و زکات بپردازند آن‌ها را رها سازید؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.

در این آیت، به‌صورت مشخص دستور داده شده که «مشرکین» را در هرجا یافتید از بین ببرید. اگر ما باورمند به زمان‌مندی و مکان‌مندی آیات قرآن باشیم، می‌توانیم در این مورد استدلال کنیم که این آیت مربوط همان دوره تاریخی و شرایط خاص سیاسی و اجتماعی زمان نزول آن است. اما مفسران اسلامی به این باورند که آیات قرآن زمان‌مند و مکان‌مند نیست؛ بل در تمام زمان‌ها و مکان‌ها قابل اجراست. بر اساس این استدلال است که گروه‌های تندرو اسلامی، اقدام به کشتن، نابودی و تکفیر کسانی می‌کنند که برخلاف آنان می‌اندیشند.

در سه دوره تاریخی برای سرکوب غیر مسلمانان اقدام‌های سیستماتیک صورت گرفته است. اول در عصر سلطان محمود غزنوی که در برابر هندوباوران و غیرمسلمانان برخوردهای خشنی صورت گرفت؛ تعدادی آواره شدند و شماری هم به اسلام گرویدند. دوم در عصر عبدالرحمان خان که مردم ولایت نورستان سرکوب و وادار به پذیرش دین اسلام شدند. سوم، در دهۀ1350 خورشیدی، تفکر اسلام سیاسی از مصر، عربستان، ایران و حوزۀ دیوبند وارد افغانستان شد. بعد از آن، غیرمسلمانان به‌خصوص سیک‌ها و هندوباوران مورد تبعیض و تعرض قرار گرفتند.

در این میان آموزش‌دید‌گان مدرسه دیوبند به‌دلیل تنش‌هایی که بین مسلمانان، سیک‌ها و هندوباوران در شبه قاره هند وجود داشت، نسبت به آنان نگاه بدبینانه‌یی دارند. اعمال زور، فشار و تعرض بر سیک‌ها و هندوباوران در عصر «مجاهدین» به اوج خود رسید. اکثر زمین‌ها، خانه‌ها و دارایی‌های سیک‌ها و هندوباوران از سوی رهبران و فرماندهان مجاهدین به زور غصب شدند. به‌صورت نمونه در کارته پروان و شوربازار شهر کابل که مقر اصلی سیک‌ها و هندوباوران بود، زمین‌های‌شان تصرف شد. مجاهدین همگی متاثر از آموزه‌های رادیکالیسم اسلامی مصر، ایران و دیوبندی بودند. شاگردان دیوبند در یک دشمی تاریخی و ایدیولوژیک با سیک‌ها قرار دارند. بر اساس اسناد تاریخی، اکوره ختک یک شهر کوچک و دارای اهمیت تاریخی است. در اوایل قرن19 پیروان سید احمد بریلوی از این شهر علیه سیک‌های پنجاب حمله‌ای بزرگ را سازمان‌دهی کردند. دارالعلوم حقانیه در همان محلی موقعیت دارد که این حمله سازمان‌دهی شده بود.

افراد و فرماندهان گروه طالبان که بیشتر آموزش‌دیده‌های دارالعلوم حقانیه هستند در حاکمیت قبلی‌شان به سیک‌ها و هندوباوران فرمان دادند که باید پارچه‌یی زرد بر شانه‌‌های‌شان بگذارند تا اینکه از مسلمانان تفکیک شوند. این گونه برخورد، بیانگر تبعیض و نقض صریح حقوق بشر است و یک جمعیت را به لحاظ روانی در معرض تهدید شدید قرار می‌دهد.

ستمی که بر هندوباوران و سیک‌ها صورت گرفته است، بیشتر ریشه فکری و دینی دارد؛ زیرا این اقلیت‌های دینی در منازعات سیاسی و اجتماعی افغانستان، هیچ‌گاهی دخیل و در هیچ جریان سیاسی شامل نبوده‌اند. حوزه فعالیت‌شان بیشتر تجارت و خدمات عمومی در بازار آزاد بوده است.

عوامل اجتماعی: اکثر جمعیت مسلمان افغانستان، به‌دلیل نداشتن سواد و آگاهی، به‌شدت خشن و تندرواند. مدارا و رواداری اجتماعی کمتر وجود دارد. شهروندان هندو و سیک با آنکه همیشه به هویت افغانی‌شان افتخار می‌کردند، اما در این جامعه مسلمان با آنان به‌شدت برخورد خصمانه و ستیزه‌جویانه صورت گرفته است.

کودکان سیک و هندوباور در مدارس دولتی و محلات عمومی مشکل داشتند. آنان همواره مورد توهین هم‌صنفان مسلمان‌شان قرار می‌گرفتند. در جامعه ما یک ضرب‌المثل عامیانه است که می‌گویند: «از خانه هندو قرآن بیرون شد.» از سوی دیگر، اگر کسی مورد ستم قرار گیرد اطرافیان وی می‌گویند: «در حق هندو نیز این قسم ظلم روا نیست.» مفهوم ضرب‌المثل این است که در حق هندوباور و سیک، ستم اگر از جانب یک مسلمان صورت گیرد رواست. معمولا این ضرب‌المثل در مورد مسلمانی گفته می‌شود که توسط دیگران به شدت مورد اذیت، آزار و شکنجه قرار گرفته باشد. این ضرب‌المثل‌ها حکایت از این دارد که هندوباوران و سیک‌ها با خشونت نهادینه‌شده‌ای مواجه بوده‌اند که ریشه اجتماعی و اعتقادی دارد.

تاثیر آموزه‌های اعتقادی و دینی

آموزه‌های اعتقادی و دینی تندروانۀ اسلامی به دو صورت بر رفتار اجتماعی پیروانش تاثیر می‌گذارد. اول، آنان را نسبت به غیرمسلمانان بی‌مسوولیت بار می‌آورد که با توسل به‌خشونت نرم در برابر غیرخودی رفتار می‌کند. دوم، آنان را تا مرحله کشتار و نابودی غیرمسلمان پیش می‌برد.

الف: احساس بی‌مسوولیتی: آموزه‌های تندروانۀ دینی که خشونت را در برابر غیر مسلمانان تجویز می‌کند؛ معتقدانش را در برابر غیر مسلمانان بی‌مسوولیت بارمی‌آورد و خود را به دلایل اعتقادی موظف به همدردی و مدارای اجتماعی در برابر غیرمسلمانان نمی‌دانند. سیک‌ها، یهودی‌ها، هندوباوران و دیگر اقلیت‌های دینی و مذهبی به‌صورت عموم با این رفتار اجتماعی مواجه بوده‌اند. این جمعیت‌ها با تمام مشکلاتی که در امور اجتماعی، سیاسی، دینی و آموزشی‌شان داشتند، هیچ‌گاهی از حمایت اجتماعی برخوردار نگردیدند.

البته در دو دهۀ اخیر (2001-2021) بعضی حمایت‌های اجتماعی از جانب جامعه مدنی در حمایت از هندوباورها و سیک‌ها صورت می‌گرفت، اما این حمایت‌ها محدود بود. بستر عمومی اجتماعی، برخورد بسیار خشن در برابر آنان داشت.

در بعضی موارد، آن‌ها جنازه‌شان را برای سوزاندن به ولایت‌های غزنی و پکتیا انتقال می‌دادند. این مشکلات برای ما مسلمانان قابل درک نیست، اما اگر خود را به‌جای سیک‌ها و هندوباوران قرار دهیم و از طریق همدلی، مبتنی بر اساسات حقوق بشر و فارغ از آموزه‌های دینی به قضیه نگاه کنیم به عمق رنج و درد آنان پی ‌می‌بریم.

ب: تشویق آموزه‌های دینی به خشونت: مرحله دوم تاثیرگذاری آموزه‌های دینی در برابر سیک‌ها و هندوباوران این است که گروه‌های تندرو جهادی به‌صورت مستقیم اقدام به کشتار آنان کردند؛ به گونۀ مثال در تاریخ 6حمل1399 به اثر یک حمله تروریستی بر عبادتگاه سیک‌ها در شوربازار کابل، حدود 100نفر کشته و زخمی شدند. به تاریخ 10سرطان1399 در ننگرهار مورد حمله قرار گرفتند و در این میان “اوتار سینگهه خالصه” نماینده سیک‌ها همراه 19تن دیگر کشته شدند. به تاریخ 28جوزای1401 بر عبادتگاه آنان در کارته پروان نیز حمله‌ای صورت گرفت که 3کشته و زخمی برجای گذاشت.

این کشتارها به‌صورت مطلق توسط افراد و گروه‌های اسلام‌گرای تندور صورت گرفته است. عامل و انگیزۀ اصلی این کشتار عقاید و باورهایی است که در متون اسلامی در برابر پیروان دیگر ادیان وجود دارد. تندروانی که اقدام به کشتار سیک‌ها و هندوباوران می‌کنند برای توجیه این اعمال‌شان از آموزه‌های دینی یاری می‌جویند.

تضاد با تنوع

یک جامعه هرچه باور بیشتر تندروانۀ مذهبی و دینی داشته باشد، تنوع اجتماعی و فرهنگی را برنمی‌تابد؛ زیرا جوهر چنین باوری، یک‌دست‌سازی است. فلسفه وجودی دین، اثبات حقانیت خود و ابطال دیگری است. در صورتی که این جوهر را نداشته باشد، فلسفه وجودی آن زیر سوال می‌رود. این ویژگی مختص اسلام نیست، بل اکثر ادیان این ویژگی را دارند.

جامعه مذهبی و دینی در قدم اول تلاش می‌کند که فرقه‌های مذهبی خارج از خود را در درون خود استحاله کند. در صورتی که با مقاومت مواجه شود اقدام به طرد، حذف و پاک‌سازی می‌کند. این گزاره در افغانستان به‌شکل صریحی صادق است.

قصۀ ستیزه‌جویی، با حذف اقلیت‌های غیرمسلمان ختم نمی‌شود؛ بل داستان جدیدی برای حذف هم‌دینان و هم‌کیشان نیز آغاز شده است. ثبوت آن کتاب مولوی عبدالحکیم حقانی؛ قاضی‌القضات گروه طالبان است که داشتن مذهبی غیر از حنفی را در افغانستان ننگ و عار تلقی کرده است. این در حالی است که تعداد کثیری از مردم افغانستان جعفری، اسماعیلی و … هستند. عکس قضیه نیز می‌توانست صادق باشد. اگر یکی از فرقه‌های مذهبی دیگر نیز در قدرت می‌بود، به احتمال زیاد آن هم برای حذف دیگران تلاش می‌کرد.

به گفته شریعتی، ما در وضعیت مذهب علیه مذهب قرار داریم. همین اکنون هم هزاره‌ها-شیعه‌ها، مورد تهدید، کشتار و قتل عام گروه‌های تندرو اسلامی قرار گرفته و می‌گیرند. در صورتی که پیروان مذهب جعفری هم یکی از مذاهب اسلامی است.

اگر این چینش جهانی، منطقوی و داخلی افغانستان ادامه یابد، سرنوشت جمعیت‌ها و اقلیت‌های زیادی به‌مرور زمان همانند یهودی‌ها، سیک‌ها و هندوباورها رقم خواهند خورد. ستیزه‌جویی و حذف دیگری، وقتی تبدیل به فرهنگ و ابزاری برای زندگی سیاسی و اجتماعی و کسب قدرت شد، پیامدی جز خلق فاجعه ندارد.

نویسنده: سید نعمت کوهی

 

نوشته‌های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا