تحلیل

سکولاریسم دشمن دین نیست

حفیظ منصور در نوشته‌ای تحت عنوان «سکولاریسم، حقیقت‌گرایی یا منفعت‌طلبی؟» https://madanyatdaily.com/12-8/ مانند رهبران اخوان دندان کین بر سکولاریسم فشرده و این پدیدۀ مدرن امروزی را ستیز با خداگرایی، دشمن دین و ناسازگار با شرایط و ویژگی‌های اجتماعی و فرهنگی جهان اسلام عنوان کرده و از صمیم قلب به نفی و انکار آن در همۀ عرصه‌های زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی پرداخته است.

چند نکتۀ کوتاه را یاد می‌کنم و تفصیل بحث را به متخصصان این مبحث می‌گذارم:

سکولاریسم به‌معنای فلسفی آن، چنان که اصحاب فکر گفته و نوشته‌اند دین‌برانداز نیست؛ بل در قبال ادیان بی‌طرف است و نسبت به همۀ باورها و نحله‌های فکری و اعتقادی نگاه یک‌سان وغیر جانب‌دار دارد.

سکولاریسم دنیاگرایی، عرفی‌شدن، دگرگونی و تغییر را ترویج می‌کند و انسان را متکی به خود و توانایی‌های ذاتی‌اش می‌داند و معتقد است که انسان نباید به انتظار قضا و قدر بنشیند و آرزو کند تا دستی از پردۀ غیب برآید و کاری انجام دهد!

از این نظر انسان مسوول سرنوشت خویشتن است، امری که با مفاد یک آیه از کتاب مقدس مسلمانان مطابقت دارد، اما آقای منصور انسان مسلمان را درست مقابل این اندیشه قرار داده و می‌نویسد که انسان مسلمان شکرگزار، مطیع و سر به زیر است، در حالی که شاکر بودن و قناعت داشتن منافاتی با تلاش برای دگرگونی و پیشرفت مادی و معنوی ندارد.

خوانش بسته، سنتی و کلاسیک از دین نه‌تنها سکولاریسم که هیچ پدیدۀ مدرن دیگر را برنمی‌تابد؛ بل این نوع خوانش، همان چیزی است که امروز فاجعه‌آفرین شده و گروهی با ‌نام خدا دمار از روزگار مردم کشیده است. خوانش به‌روز دین، تاکید بر این دارد که باید فرزند زمان خویشتن باشیم و از دانش، خرد و توانایی‌های مغزی و تخصصی خود برای دگرگونی سرنوشت کار بگیریم و نگاه سنتی و کهنه به قرون «ماضیه» که ایجابات زمان خود را داشته کنار بگذاریم و باور کنیم که دین یک روح است، یک جوهر سیال و پویا و نه مجموعه قالب‌های خشک و سخت و غیر قابل تغییر.

آقای منصور نوشته که سکولاریسم دین و سیاست را جدا می‌داند و منکر نقش دین در امر سیاسی است، در حالی که نواندیشی دینی معتقد به جدایی «نهاد دین» از «نهاد سیاست» است، نه مخالف جدایی دین از سیاست. متدینان می‌توانند سیاسی باشند، در سیاست نقش بازی کنند و در روندهای دموکراتیک سهم بگیرند. «جدایی نهاد دین از دولت» به‌معنای «جدایی دین از سیاست» نیست. «نهاد دین با دین یکی نیست، دولت هم معادل سیاست نیست.»

به گفتۀ دیگر: «معنای سکولاریسم این است که باور دینی و مذهبی هم نباید منجر به «امتیاز حقوقی» شود.» و به عبارت دیگر، «تمام شهروندان یک کشور فارغ از رنگ، نژاد، جنسیت، دین و مذهب از حقوق کاملا مساوی برخوردارند. کسی به دلیل باور به دین، مذهب و آیین خاص از امتیاز ویژه حقوقی برخوردار نمی‌شود.» چنان که دیروز و امروز در افغانستان شاهد این تبعیض‌ها بودیم و هستیم.

وی تصریح نکرده که منظور از طرح بحث سکولاریسم چیست و آیا منظور نفی و انکار هر نوع نظم سیاسی سکولار در آینده افغانستان است یا می‌خواهد یک بحث فلسفی راه اندازد؟ به باور وی، تمام بخش‌های سیاسی، فلسفی و فرهنگی سکولاریسم با هم هم‌پوشانی دارند و اخذ یک بخش آن به‌معنای سرسپاری به تمام آن است، امری که واقعیت ندارد، بسیاری‌ها نظام سکولار دارند، اما دیندار، مسلمان و معتقد هم هستند.

آقای منصور منکر تحقق سکولاریسم در جهان اسلام شده است، بی‌خبر از این‌که در بیست‌سال گذشته در افغانستان  با ‌نام «جمهوری اسلامی» زیر لوای نظام سیاسی سکولار زندگی می‌کرد و با استفاد از این نظام به پارلمان راه یافته، در روندهای دموکراتیک اشتراک کرده و پهلو به پهلوی باورمندان نحله‌های چپ و سکولارهای فلسفی سیاست کرده است. و این همان سکولاریسم سیاسی است که وی اکنون کمر به نفی و انکار آن بسته است. اکثر قریب به اتفاق کشورهای اسلامی نظام سکولار دارند، از اندونزی گرفته تا مصر و حتی اخیرا کشور وهابی سعودی به رهبری بن سلمان که آگاهانه به دامن سکولاریسم سیاسی رو آورده است.

بزرگی می‌گوید: «سکولاریسم مانع دخالت ارباب قدرت در دین و مذهب می‌شود. دین دولتی و مذهب حکومتی در نظام سکولار شکل نمی‌گیرد. مسجد، حوزه و تکیه، زیر نظر دین‌داران اداره می‌شود و هیچ مقام سیاسی حق تحمیل نظر و قرائت خاص خود را ندارد.» اما دین‌داران با داشتن دانش، تخصص، مهارت و لیاقت و وثاقت می‌توانند به مقام‌های سیاسی دست یابند و مانع و رادعی بر سر راه نیست. به عبارتی: «دیندار بودن هیچ حق ویژه‌ای برای دین‌داران در رهبری و مدیریت جامعه به‌وجود نمی‌آورد و نهاد دین هیچ امتیازی دراحراز مقامات “دولتی” ندارد. اما دین‌داران، هم‌چون بقیه مردم، می‌توانند به‌صورت فردی یا حزبی، در پیکارهای سیاسی برای کسب قدرت فعالیت کنند و در صورت احراز اکثریت آرا، برای خدمت به قدرت برسند. دین از سیاست جدا نیست، اما دولت مستقل از دین است. دین ناظر به جهان‌بینی توحیدی، اخلاقیات و سرنوشت ابدی انسان (آخرت) است و تنظیم امور دنیایی همچون سیاست، اقتصاد، اداره جوامع و آبادانی را به عقل و خرد آدمیان سپرده است. دخالت دولت در امر دین، خلاف اصل بنیادین آزادی و اختیار، مغایر اخلاق، مولد نفاق و مخرب دین و دنیا می‌باشد.»

در افغانستان تنها نسخۀ سیاسیی که می‌توان تجویز کرد سکولاریسم است، نوع نظام سیاسیی که جامعۀ متکثر و متنوع افغانستان را درست و یک‌سان تمثیل کند و به‌جای برتری دادن و امتیازبخشی به این یا آن گروه قومی، زبانی و مذهبی برای تحقق تساوی حقوق شهروندی کمر بندد. تجربۀ حکومت‌های ایدیولوژیک از چپ و راست در بیش از چهل‌سال گذشته، کشور و مردم ما را در گرداب خون و فاجعه غرق کرده است. آیا جناب منصور می‌کوشند یک بار دیگر ما را به دامن نظم سنتی سخت‌گیر و ایدیولوژیک دعوت کنند و افق گشایش تغییرات بنیادین را بر روی ما ببندند؟

 

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا