گفتگو

علت‌های تداوم بحران

آسیب‌شناسی حکومت‌داری و نظام‌های سیاسی در افغانستان

در گفتگو با پروفیسور نظیف شهرانی؛ استاد دانشگاه اندیانای امریکا

جناب دکتور، سال‌هاست که این کشور در دام خشونت گیر افتاده است. از  1747 میلادی به این‌سو هیچ‌گاه شاهد شکل‌گیری دولت مبتنی بر قانون نبودیم. هر حکومت و رژیمی که آمده بدتر از سلف خود بوده. از دیدگاه شما، علت‌ها و انگیزه‌های تداوم بحران، فقر و  فلاکت گسترده‌یی که هروز از مردم قربانی می‌گیرد در چیست؟  به عبارت دیگر ریشه بحران  در کجاست؟

ببینید، در جوامع مثل افغانستان، کشورهای عربی در شرق میانه و در کل، کشورهای اسلامی، متاسفانه کسانی که قدرت را به دست می‌گیرند، هدف‌شان خدمت به مردم نبوده و نیست. هدف‌شان این نیست که مردم از خدمات حکومتی و  دولتی مستفید شوند. اگر کمی دورتر برویم ریشه بحران را در جای دیگری می‌بینیم. این حکومت‌ها و مهره‌هایی که در راس حکومت چیده می‌شوند، متاثر از عصر استعمار هستند. نظام‌هایی را که در اینجا روی کار آوردند و به کرایه گرفتند تا به نفع کشورهای استعمارگر کار کنند. وقتی که این ممالک زیر مستعمره کشورهای غربی در آمدند، غربی‌ها‌ نظام و حکومت‌های محلی را استخدام کردند و به کرایه گرفتند که به مفاد خودشان کار کنند.

هدف اساسی این بود که جامعه کنترول شود، یک صلح و آرامش نسبی در جامعه بوجود بیاید تا این‌ها بتوانند به‌صورت گسترده از استخراج منابع طبیعی و بشری کشورهای شرقی و هم مسلمان به سود خودشان کار بگیرند.

قصۀ افغانستان یکی از همین قصه‌هاست. در سدۀ نوزده، کاملن تا 1880 میلادی جنگ‌های خانوادگی، جنگ میان برادران و کاکاها و برادرزاده‌ها جریان داشت، همدیگر را می‌کشتند، کور کردند و تبعید کردند تا سر قدرت بیایند. وقتی به قدرت می‌رسیدند تمام تلاش‌شان این بود که قدرت را حفظ کنند و دیگران را حذف کنند.

در نتیجه، حضور نیروهای بریتانیایی در شبه قاره، گسترش حوزه نفوذ کمپنی هند شرقی، سبب شد تا رقابت دیگر برای گرفتن امتیاز مالی و نظامی از هند بریتانیایی در کابل آغاز شود. کسانی که امکانات مالی و نظامی بیشتری را از قدرت‌های استعماری می‌گرفتند چانس بیشتری برای رسیدن به قدرت داشتند.

 در سال 1880 انگلیس‌ها برای بار دوم بالای کابل حمله کردند و در این حمله موفق شدند. آن‌ها درک کرده بودند که چرا بار اول حمله نظامی‌شان موفق نشد. دلیلش این بود که این‌ها نتوانستند یک کسی را پیدا کنند که حکومت کرایه‌شان را اداره کند. شاه شجاع در این امر کوتاه آمده بود. این‌ بار انگلیسها به‌دنبال کسی بودند که از شاه شجاع بهتر باشد.

همین بود که انگلیسی‌ها عبدالرحمان خان را انتخاب کردند. او در آسیای میانه بود. کسی بود که از دست کاکای خود و از بچه کاکای خود گریخته بود. ده سال در آسیای میانه در سمرقند، زندگی می‌کرد. آدم هوشیاری بود. وضعیت را خوب مطالعه کرده بود. وضع و شرایط آسیای میانه را خوب مطالعه کرده بود. در خدمت روس‌ها بود و می‌دانست که روس‌ها با مردم ترکستان چه نوع معامله می‌کنند. از این رو وی به شدت با روس‌ها بدبین شده بود.

عبدالرحمان خان را انگلیسی‌ها دعوت کردند. وی به طرف‌داری  و کمک مردم ترکستان، قطغن و بدخشان در شمال به کابل آمد. تاج‌گذاری او هم توسط انگلیسی‌ها انجام شد. یک جنرال انگلیسی در اگست سال 1880 بر سر او تاج گذاشت و بدین ترتیب به حیث امیر افغانستان از طرف انگلیسی‌ها تعین و تایید شد. او بعدها همه این‌ها را رنگ و لعاب مذهبی داد و گفت که این خواست خدا بوده که او به عنوان امیر افغانستان مقرر شود. او در واقع نماینده و خلیفه خداست. در کنار این مساله انگلیسی‌ها بسیار پول دادند. اسلحه و مهمات پیشرفته دادند. عبدالرحمان خان از اسحله برای سرکوب  قلع و قم مردم با نفوذ در مملکت استفاده کرد. چون خود عضو قبیله درانی بود از درانی‌ها بر ضد غلزایی‌ها استفاده کرد. غلزایی‌ها را سر برید و آواره کرد. بسیاری از اعضای نزدیک خانوادۀ خودش را نیز تبعید کرد؛ مثل خاندان سردار یوسف خان به هند برتانوی  روان شد و طرزی‌ها به ترکیه عثمانی تبعید شدند.

بخش دیگر از کارهای او حمله به هزاره‌جات بود. کسانی که مقاومت کردند، زیادی‌شان از بین برده شد. تعدادی که اسیر شدند به بردگی گرفته شدند. در شمال زمانی که جوان بود آنجا پدرش امیر شیرعلی خان،  حاکم اعلی ترکستان، قطغن و بدخشان  بود و برای پسرش نیز سفارش کرده بود که بدخشان و قطغن را در حاکمیت خودش بیاورد. در خاطرات خودش در تاج‌التواریخ چیزهای بسیار جالبی نوشته که چقدر مردم را به توپ بست و چقدر از اجساد کشته‌های مردم با نفوذ شمال و مناطق مرکزی کله منار ساخت و گوشت‌شان را به سگ‌های دربار خوراند.

عبدالرحمان خان در تعیین مرزهای جغرافیایی افغانستان چقدر نقش داشت یا اینکه در این مورد صلاحیتی نداشت؟

نقشۀ افغانستان را نیز انگلیسی‌ها با روس‌ها تعیین کردند. در تعیین سرحدات افغانستان شاهان افغانستان نقش نداشتند. تمام سرحدات در شمال، در شرق همه‌اش را خود انگلیسی‌ها تعیین کردند. مناطق پشتون را به دو قسمت تقسیم کردند. مناطق خوب و حاصل‌خیز را که مربوط پشتون‌های آن طرف سرحد بود، شامل هند برطانوی کردند. آنچه مربوط افغانستان می‌شد کوه‌های خشک و مناطق کوهستانی بود البته به‌جز قندهار و برخی مناطق دیگر مانند هلمند که در آن زمان حاصل‌خیز بود.

مرز افغانستان و ایران نیز بین انگلیسی‌ها و ایرانی‌ها تقسیم شد. در مرز با چین نیز قسمت واخان یک خط حایل کوهستانی ایجاد شد مابین دو ابرقدرت وقت -هند برتانوی و روسیه تزاری- و این هم در بدل پول. انگلیسی‌ها مبلغی را به عبدالرحمان خان پیشکش کردند تا دهلیز واخان و پامیر را جزو خاک افغانستان قبول کند. در اوایل نمی‌خواست که این منقطه جزو افغانستان باشد اما در بدل پول پذیرفت.

انگلیسی‌ها در حدود پنجاه‌لک کلدار باج دادند. هدف این بود که این منطقه به‌شکل کشور حایل بین روس تزاری و هند بریتانیایی شناخته شود. امیرعبدالرحمان بر اساس تقاضای هند بریتانیایی اهداف آنها را تامین کرد و در تطبیق برنامه‌ها موفق بود، تا آنجا که امیر آهنین نامش کردند.

اینکه از آهن و شمشیر و تفنگ کار گرفت تا مردم را مطیع خود سازد. این تاریخ شروع افغانستان‌سازی توسط هند بریتانیایی استعماری است. بعد از آن، این به‌عنوان یک اصل در فرهنگ سیاسی زمامداران افغانستان قبول شد و هنوز هم ادامه دارد، البته با تمویل‌کنندگان به اسمای متفاوت ولی اهداف هم مانند.

تنها کسانی ‌توانستند این جا حکومت کنند که پشتوانه خارجی داشتند و یا دارند هم از نظر مالی و هم از نظر نظامی و سیاسی. جالب است که در تاریخ امیران و زمام‌داران افغانستان، امیرعبدالرحمان خان تنها کسی است  که به مرگ طبیعی خود مرد. کسی دیگری را تا هنوز سراغ نداریم که در قدرت باشد و به مرگ طبیعی مرده باشد.

آن گونه که شما گفتید، عبدالرحمان به مرگ طبیعی خود مرد، و قبرش نیز تا امروز دست نخورده باقی مانده؛ در جای ویژه در  پارک زرنگار. چرا قبر او در قبرستان عمومی نبوده، دلیل این امر امیتاز و احترام بوده یا کدام علت دیگری وجود داشته؟

پرسش مهمی است که چرا امیرعبدالرحمان خان را در قبرستان عمومی نبردند تا دفن کنند؟ چون شایعاتی بود که اگر مرده او در قبرستان عمومی دفن شود، قبرش شکافته می‌شود. محلی که امروز پارک زرنگار نامیده می‌شود، آن زمان جزو قصر شاهی بود. از ترس بی‌حرمتی به مرده او، عبدالرحمان خان را در ارگ آن زمان دفن کردند. ما در زمانی که در مکتب ابن سینا و دارالمعلمین کابل متعلم و درس می‌خواندیم، هنوز پارک زرنگار وجود نداشت. در جایی که امروز پارک زرنگار ساخته شده، گردوبری این منطقه خانه‌های مسکونی، سرای‌ها و دفاتر حکومتی بود. وزارت معارف هم در آنجا بود. همه را تخریب  و پارک جور کردند و تنها عمارتی که نگه داشته شد و دست نخورده باقی ماند، آرامگاه عبدالرحمان خان بود. حتا پیش از آن کم کسانی می‌فهمید که قبر او در کجاست.

از بحث اصلی دور نشویم، بعد از آنکه پسر امیر عبدالرحمان خان، حبیب‌الله خان به قدرت رسید، تنها چیزی که توانست ادامه سلطنت حبیب‌الله خان را تضمین کند کمک‌های انگلیس بود؛ پول و کمک‌های نظامی و سیاسی انگلیس.

مشکلاتی هم بود به دلیلی که در آن زمان جنگ اول جهانی به وقوع پیوست. بحث‌هایی مطرح شد که افغانستان از کی طرفداری کند، از ترکیه عثمانی یا از انگلیسی‌ها، که بعدها تصمیم بر طرفداری از انگلیس‌ها شد. از موضوع مشروطه‌خواهان و دیگر قضایایی که اتفاق افتاد می‌گذریم.

حرف من این است، بقای حکومت امیر حبیب‌الله خان را کمک‌های بریتانیا تضمین کرد. پس از آن‌که شاه امان‌الله خان؛ پسر امیر حبیب‌الله خان به قدرت رسید کمک‌های انگلیس‌ها قطع شد؛ به لحاظ اعلان استقلال کشور توسط شاه جوان. او بسیار کوشش کرد که نوآوری کند، اصلاحات بیاورد. چون پول نبود، کمک‌های بریتانیا قطع شده بود، مجبور شد که مالیات را زیاد کند.

جالب است که این مالیات بیشتر از مردم غیر پشتون جمع‌آوری می‌شد. از منطقه شمالی و کوهستان، قطغن و از مردم ترکستان در شمال و از مردم مناطق مرکزی. وقتی کمک‌های بریتانیا در دوره امان‌الله خان قطع شد، مالیات سنگین بر مردم فقیر غیر پشتون حواله شد و حصول آن باعث ازدیاد رشوت‌ستانی مامورین شد. توام با برنامه‌های ریفورم‌های قبل از وقت وی، وضعیت سبب شورش‌ها و نارضایتی‌های مردمی شد…

گفتگوگردان: کاظم حمیدی رسا/ قسمت سوم

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا