اسلایدشوتحلیل

صلح با محوریت اسلام‌آباد و تهران؟!

حدود چهار ماه از ماموریت آقای خلیل‌زاد بر روند صلح افغانستان با طالبان گذشت، ولی هنوز چشم‌انداز روشنی از صلح وجود ندارد. چهارمین دور نشست صلح در قطر که شش روز را در برگرفت، نه تنها گرهی از گره‌های کور صلح نگشود که داعیه صلح را عملا به بن‌بست مواجه ساخت.

روند صلح به‌رهبری آقای خلیل‌زاد زمانی وارد مرحلۀ دشوار شد که بحث خروج نیروهای نظامی امریکایی از افغانستان مطرح گردید. حالا هدف محوری از خروج نیروهای نظامی امریکا از افغانستان از دیدگاه کاخ سفید چیست و در عقب این شایعه چی هدفی پنهان بود، چندان در خور اهمیت نیست، اما نکتۀ قابل توجه این است که کنترول روند صلح، با وارد شدن جدی دولت‌های داعیه‌دار منطقه‌یی از جمله روسیه، ایران، قطر و پاکستان در این بحث، از اختیار ایالات متحده امریکا تا حدود زیادی بیرون‌شده به‌نظر می‌رسد.

تعریف نسبتا واضح از منافع ملی افغانستان در چهار سال زعامت سیاسی آقای غنی، به همان میزان که توقع و امیدواری‌ها را در داخل کشور ایجاد کرد، به همان پیمانه، حساسیت‌های جدی را در منطقه سبب شده است.

حقابه میان افغانستان و ایران در سال‌های اخیر همیشه یکی از بحث‌های جدی میان دو کشور همسایه بوده است. اقدام‌های حکومت وحدت ملی با تسریع چندین پروژه بزرگ ملی به‌شمول بند سلما، بند کجکی و بند کمال خان، در واقع بحث حقابه ایران را بیش از پیش وارد یک مرحلۀ حساس ساخته است.

از جانب دیگر ایجاد دهلیزهای هوایی، پروژۀ بزرگ چندملیتی بندر چابهار، پروژه‌های بزرگ انرژی منطقه‌یی تاپی، توتاپ و کاسایک‌هزار، برای افغانستان نقش ویژه در روابط آینده منطقه‌یی ترسیم کرده است. پاکستانی که سال‌های سال از بنادر تجارتی خود  به‌عنوان بزرگترین اهرم فشار علیه افغانستان سود می‌برد، با اجرایی‌شدن این پروژه‌های بزرگ منطقه‌یی انرژی، عملا در پایین‌دستِ افغانستان قرار گرفته است.

دست‌کم اگر برای ده‌سال آینده پروژه‌های تاپی و کاسایک‌هزار از طریق خاک افغانستان اجرایی گردند، کلید انرژی پاکستان در اختیار افغانستان قرار می‌گیرد. در آن صورت پاکستانی که بیش از هر کشور دیگر به دلیل فقر و بیکاری، صنایع کوچک در حال رشد و به‌طور عام اقتصاد آینده‌اش به انرژی آسیای میانه وابسته است، به‌هیچ‌وجه نمی‌خواهد کلید این وابستگی در آینده در ‌دست یک نظام با اقتدار افغانی به‌خصوص شخصیتی مقتدر چون غنی باشد.

روسیه نیز در مقیاس بین‌المللی و منطقه‌یی در برابر حضور امریکا برنامه‌های بازدارنده خود را دارد. همکاری میان روسیه و ایران در خاورمیانه، چرخ بازی را علیه منافع ایالات متحده امریکا وارونه کرده است.

حضور ایالات متحده امریکا در افغانستان از 2002 به این طرف پیوسته محل نگرانی جیواستراتیژیکی برای مشاوران مسکو بوده، هرچند روس‌ها بارها گفته‌اند که حضور قانون‌مند ناتو در افغانستان برای امنیت منطقه مفید است.

با توجه به آنچه یادآوری شد؛ اکنون یک اشتراک منافع استراتیژیک در برابر حضور امریکا میان مسکو، تهران، اخیرا اسلام‌آباد و دوحه به میان آمده است. روند صلح افغانستان به شیوۀ آقای خلیل‌زاد این اشتراک منافع را بیش از پیش تقویت کرده است.

درست همین نقطه است که دولت‌های منطقه‌یی را در روند صلح کشور فعال ساخته و آدرس صلح را میان مسکو، تهران، اسلام‌آباد و دوحه سرگردان کرده است.

حالا آنچه به‌نام آجندای صلح با تعاریف متفاوت صلح از طرف‌های متعدد مطرح می‌شود، بیش از آنکه روی تامین یک صلح پایدار برای مردم و آینده کشور ما باشد، در خدمت منافع مختلف کشورهای منطقه با حمایت ابزاری از طالبان قرار گرفته است.

با این همه تعاریف متضاد و متفاوت در بحث صلح؛ منافع افغانستان در این  میان گم شده است. روی این مبنا، صلحی که با ماموریت آقای خلیل‌زاد کلید خورده است، بیش از آنکه به منافع افغانستان باشد، اگر اجرایی گردد که تلاش‌های زیادی روی اجرای آن متمرکز شده‌اند، با منافع کشور‌های منطقه هم‌خوانی دارد.

اما جای دل‌خوشی این است که حالا دست‌کم کشور ما دارای نظامی سیاسی است که تعریف واضحی از منافع ملی ارایه داده و نقشه راه صلح افغانستان با توجه به خطوط اساسی منافع ملی ما واضح و شفاف است، نه بر اساس خواست‌های منفعت‌طلبانه اسلام‌آباد و تهران که به بهانۀ صلح با حمایت ابزاری از طالبان درصدد نفوذ بیشتر بر افغانستان استند.

روزنامه راه مدنیت/ دکتور کریمی

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا