مقاله

گذشته‌گرایی؛ بیماری یا راهبرد؟

عارف محب

تاریخ به منزله یک بسته کامل، سلطه‌وار بر انسان حکم رانده و او را تسلیم خود کرده است. از این رو در اغلب موارد، گروه‌های انسانی کاملا به‌مثابه جماعت مطیع، در مسیری تعیین‌شده از گذشته راه پیموده‌اند؛ شاید بدان دلیل که رفتن در مسیر متفاوت بسیار سنگین بوده است.

با تاسف برداشت ما از تاریخ ناهمگون و متناقض است؛ شک نباید کرد که ادبیات امروز کشور، ادبیات بدبینانه و اشک و روضه است. همه ناله می‌کنند و شکایت دارند. در این مسیر، گذشته حضور بسیار پررنگ دارد؛ بخشی از جامعه بر طبل گذشته می‌کوبند و با بازخوانی قصۀ جفاهای – البته ناعادلانه – که بر آبای‌شان رفته است، مدام بر سیاهی تأکید می‌ورزند و جامعه را از مسیر عمومی جامعه جهانی باز می‌دارند که همراهی با نظام سیاسی است. مثلا من عبدالرحمن خان و خیلی‌هاى دیگر را ظالم قلمداد می‌کنم ولى در دامان کشور ما ظالم‌تر از عبدالرحمن‌ها تولید مى‌شود.

با این حالت فاجعه‌بار به کدام سو روانیم؟ کاش همه یاد بگیریم تا این تاریخ تلخ را فراموش کنیم و صفحه جدید از همدلی را بیاموزیم. تاریخ پند از گذشته و تدبیر براى آینده است، نه چسپیدن به تاریخ تلخ و پر از تنفُر! ازاین‌رو، اولین درس تاریخ، تکرار نکردن آن است.

 آیا شصت‌درصد اجداد ما زنده می‌شوند یا عبدالرحمن قصاص می‌شود؟ هیچ‌کدام! چرا من و شما به خاطر تاریخ تلخ گذشته زندگى حال و نسل آینده را بکشانیم به سمت انتقام‌جویى، عقده‌گشایى و تقابل همدیگر. آنان هر کارى کردند، کردند و رفتند، ولى من و شما باید این درامۀ تلخ را خاتمه بدهیم. دانستن تاریخ به‌عنوان یک علم، چیز بدی نیست، ولى کشاندن تاریخ در متن زندگى سیاسى و اجتماعى می‌تواند کار درستى نباشد!

درد مشترک از تاریخ داریم، ولى درک مشترک را نشناخته‌ایم و به همدیگرپذیرى بها نداده‌ایم چه رهبران و چه رهروان.

در مقابل، بخشی با این استدلال که اگر دیگران قوت گیرند، انتقام تاریخی خود را بازخواهند گرفت،‌ مدام بر تضعیف دیگران می‌کوشند و حتی قوم خود را گروگان این استدلال فاقد پشتوانه منطقی ساخته‌اند، تاجایی‌که قومی‌کردن قدرت و سیاست را بزرگترین سند افتخار بدانند.

 باید دانست که در جامعه منفعل از گذشته، همه خسارت می‌برند و عملا کسی برنده نیست. خرابی‌ها، منفی‌بافی‌ها و کدورت‌سازی‌ها همه را در باتلاق سرگردانی فرو می‌برد و بر آتش تکرار نسل‌های سوخته می‌دمد.

موقتا تا ایجاد یک فضاى گفتمان عادلانه کتاب تاریخ را ببندیم و تاریخ جدید و آینده خود را از نو بسازیم. یک آدم و حوای دیگر شویم.

در این شرایط، بر همه جامعه است که در محور دو اصل مشترک و ارزشمند «استقلال» و «آزادی» گردهم آیند. استقلال به معنی این است که سخن‌ تازه را بشنویم و طرحی نو دراندازیم،‌ طرح نو نیز امکان ندارد مگر با کنار هم قرار دادن تمام توانایی‌ها و توانمندی‌های کشور.

حرمت همدیگر را داشته باشیم تا جهان بر ما حرمت نهد. متون درسی ما، آثار خودمان باشد تا نسل بعدی آگاهانه به ما اقتدا کنند وگرنه مردگانیم که فقط نسلی از مقلدان بیرون را پرورده‌ایم. در نتیجه، ما و نسل ما نقش تاریخی خود را گم کرده‌ایم و توهین‌آمیزانه در گرداب تقلید از گذشته یا بیرون از کشور گم شده‌ایم.

آزادی گم‌شدۀ همه ملت است. حلقه‌های سخت و تنگ که برای هم می‌سازیم، پیش از آنکه دیگران را محصور کند، خود ما را گرفتار خود کرده است. هدف خلقت ما آزادگی و رهایی است. این آزادگی از مسیر آزادی می‌گذرد. گرفتاری در این حلقه‌ها، شنا در مسیر خلاف جریان خلقت و خلاف مسیر هستی است. پس بیایید همه در مسیر مهربانی گام برداریم و مسیر توحید و یگانگی که مسیر فطری ماست را ترویج کنیم و به آن پایبند باشیم.

اگر بسیار روشن‌تر حرف بزنیم، باید اعتراف کنیم که زندگی ما در قالب گذشته جریان دارد. هنوز کشور در قالب نظام اجتماعی قومی- قبیله‌یی نفس مى کشد. در درون اقوام نیز همه فرمان‌بردار سالارهایی هستند که از آدرس مردم، منافع خود یا گروه خود را تأمین می‌کنند.

فرقی نمی‌کند این سالارها «خان» هستند که سالار بودن را از پدر به ارث برده‌اند یا سالارهای برخاسته از اجتماع و شرایط جدیدند. عملا مردم در حال بردگی هستند و تا زمانی ‌که بردگی وجود دارد، تولید ارباب ظالم بسیار طبیعی است. برآیند استقلال و آزادی، بازشدن ذهن ‌و آگاهی‌ است. به‌جای یک تعداد،‌ تمام آحاد مملکت تصمیم‌گیرنده خواهد بود. این آزادی فردی و فکری برکات فراوان برای کشور خواهد داشت که مهم‌ترین این برکات عبارتند از:

الف) کنترول دولت توسط مردم و اصلاح نظام سیاسی که اساس اقتدار مملکت است.

ب) پخش شدن نیازها از تعداد خاص به کل افراد جامعه؛ در آن‌صورت، کل افراد جامعه بر اساس نیاز تصمیم‌گیری خواهد کرد و قطعا نیازها، مرز قوم و قبیله را می‌شکند و شکستن تابوی قبیله‌گرایی به هم‌پذیری و برادری عموم مردم منجر می‌شود.

ج) آزادی و استقلال، به معنی حرکت جامعه به سمت آینده با چاشنی «حال» است نه «گذشته»

باید پذیرفت که هر فرد، نقطۀ از تاریخ است و تاریخ نیز اکنون و زمان حال است نه گذشته.

 گذشته، تاریخ ما نیست، تاریخ گذشتگان است. هر نقشی که ما بازی می‌کنیم کلمات تاریخ است و هر شبانه روزی که می‌گذرد، بندهای تاریخ ماست که می‌سازیم. واضح است که سلطه گذشته بر امروز،‌ به معنی مغلوب شدن به دنیای مردگان است و طبیعتا تاریخی که می‌سازیم، تکرار تاریخ مرده‌ها خواهد بود.

تکرار تاریخ، بدترین تجربه هر فرد یا جامعه است. تاریخ گذشتگان از آن‌رو اهمیت دارد که تبدیل به فرصت شود و راهی برای خلق لحظه‌های تازه باشد. ازاین‌رو بسیار دردآور است که تمام عمر فرد، در حسرت و آه بگذرد.

اینکه «حال» را تاریخ خود بدانیم، تکلیف ما با همه چیز روشن است: وظیفه هر فرد نسبت به گذشته، عبرت‌گیری و ساخت مفاهیم و قواعد از گذشته است برای مدیریت بهتر حال و آینده.

 مهم‌ترین وظیفه نسبت به حال و آینده، خوب زیستن است. خوب زیستن یک معنای وسیع دارد و شامل تفکر خوب، نقش‌آفرینی خوب، بهره‌برداری خوب و ایجاد احساس خوب است چه در زندگی شخصی، چه اجتماعی (از خانواده تا دیگر بخش‌های جامعه)، اما به دنبال زندگی خوب بودن، اسرافِ نقدِ عمر است برای یک آرزو که ممکن است غیر ممکن باشد. چرا که لباس دنیا از رخت نقص و کاستی دوخته شده است.

به قول مولانا:

آن یکی خر داشت، پالانش نبود

یافت پالان، گرگ، خر را در ربود

کوزه بودش آب می‌نامد بدست

آب را چون یافت، خود کوزه شکست

 همیشه مسیر حرکت ما در خط منافع دیگران بوده و به آزادى نیندیشیدیم. از آزادى ترس داریم و تجزیه شده در خط منافع دیگران هستیم. به مهم‌ترین آزادى که آزادی افکار است و این آزادی متضمن استقلال است دقت نکرده و جامعه‌یی که این دو ارزش را نداشته باشد جامعۀ برده‌هاست.

به این لحاظ باید به دنبال زندگی خوب نباشیم؛ بل خوب زندگی کنیم.‌

این دو معنایشان متفاوت است. خوب زندگی کردن یک شعور متعالی‌ست، اما در آرزوی زندگی خوب حسرت خوردن، یک حماقت محض است و از دست دادن نقدِ زندگی.

آنان که همواره در آرزوی زندگی خوب و کامل بسر می‌برند، هرگز در این دنیا به آن دست نخواهند یافت؛ زیرا خصلت ذاتی حیات دنیوی، نقصان و کمبود است.

کسی خوب زندگی می‌کند که این دنیا را شناخته و مقهور داشتن‌ها و نداشتن‌هایش نمی‌شود. در حسرت چیزی نیست و همواره با «نقد» زندگی‌اش کار می‌کند. چنین کسی هماهنگ‌ترین انسان‌ها با جریان حیات است.

خلاصه، اکثرا رو به گذشته و پشت بر آینده ایستادیم، فقط یک عزم بر چرخش، برای اصلاح زندگی لازم است.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا