مقاله

چگونه داستان کوتاه بنویسم؟

نویسنده: جان فریدمن/ مترجم: نصیر آرین/ قسمت چهارم

اشاره: این مطلب با عنوان «How Do I Write And Sell Short Fiction»در کتاب «Beginning Writer’s Answer Book» آمده است. در این کتاب، نویسنده به حدود نُهصد پرسش نویسندگان جوان درباره داستان کوتاه پاسخ گفته است. برای اینکه تعداد زیادی از این پرسش‌ها، عین پرسش‌هایی می‌باشد که برای نویسندگان جوان حوزه داستان‌نویسی ما نیز مطرح شده و یا شبیه برخی پرسش‌های آن‌هاست و همچنین پاسخ‌های داده‌شده به این پرسش‌ها، علمی و درخور توجه است، ترجمه آن مفید به نظر رسید:

چگونه یک رمان خوب بنویسم؟

جان ایوانوویج پس از ده سال نوشتن، تصمیم گرفت تا رمان­هایش را نشر کند، اما هر سه رمان او از جانب چندین مرکز نشر غیر قابل چاپ دانسته شد. او بدون دل‌سردی به رمان ژانریک رو آورد. تجربۀ اولی او در این راه هم ناموفق بود، اما دومین رمان ژانرش چاپ شد و پس از آن به یک نویسندۀ پرمخاطب تبدیل شد.

 تبدیل­شدن به یک نویسندۀ پرمخاطب، کار ساده­یی نیست، نخست باید خوب­نوشتن را یاد بگیریم تا نوشتۀ ما بتواند در سطح رقابت با دیگران قرار بگیرد و سپس این نوشته را باید به اهل فن بفرستیم تا با وسواس بخواند و پیشنهادهایی برای اصلاح آن بدهد. این پروسه شاید مدت زیادی طول بکشد. ممکن است، چندمین نوشتۀ شما بتواند جایگاه خود را به‌عنوان یک رمان پرخواننده دریابد. تمرین زیاد و خوانش برخی کتاب­هایی که در مورد شگرد­های داستان­نویسی و روایت نوشته شده، شاید کمک کند تا زودتر بتوانید به هدف نزدیک شوید. از طریق خوانش آثار پژوهشی در مورد روایت و تخنیک­های داستان­نویسی می­توانید ضعف­های خود را شناسایی و سپس برطرف کنید.

تفاوت میان داستان تجاری، داستان فاقد ژانر و داستان ادبی چیست؟

داستان به گونۀ عام به دو دسته قابل تقسیم است: داستان­ تجاری که به آن داستان فاقد ژانر هم می­گویند و داستان­ ادبی؛ مرز قاطعی میان این دو نوع داستان وجود ندارد که بتوان آن­ها را از هم بازشناخت، اما برخی تفاوت‌های بنیادین که بتوان به وسیلۀ آن اثری را طبقه­بندی، عرضه و مورد خوانش قرار بدهیم، وجود دارد.

داستان ادبی، بیش‌تر از داستان­های تجاری به شخصیت­پردازی و مسایل سبکی ارزش می­دهد و از سرعت روایی بطی­تر؟ برخوردار است. داستان ادبی بیش‌تر بر تِم پیچیده و بی‌زمان متمرکز می­شود و کمتر پایان نویدبخش و شاد دارد. نمونه­های چنین داستانی، داستان­های تونی موریسون و جان آپدایک است، اما داستان­های تجاری روایت سریع­تر و پیرنگ قوی دارد و دارای رخدادهای بیش‌تر و فضای پرمخاطره است. در این داستان­ها، شخصیت­پردازی سودای اصلی نویسنده نبود و تم و زبان آن­ها مانند داستان­های ادبی پیچیده و ابهام­آمیز نیست.

رمان ژانریک چه نوع رمانی است؟

اصطلاح رمان ژانریک به رمان­هایی اطلاق می­شود که بیش‌تر مبتنی بر انتظارات خاصی شکل می­گیرد.

ژانرهای مهم عبارت­اند از: رمان عاشقانه، معما، وحشت­انگیز، داستان علمی، فانتزی (وهمی) و … رمان ژانریک باید مبتنی بر حال و هوای ژانر خود نوشته شود تا انتظار خواننده را برآورده کند. مثلا، خوانندۀ رمانی که در ژانر وحشت نوشته می­شود، انتظار دارد که خوانش خود را با توضیح یک جرم یا تهدید یک مجرم و موتیف­هایی از این دست آغاز و با یک نتیجه و راه حلی از قبیل دستگیری مجرم و به پنجۀ قانون سپردن آن خاتمه دهد. خوانندۀ یک رمان عاشقانه انتظار دارد به محض گشودن رمان، با پسر و دختری مواجه شود که به شدت دل‌باختۀ همدیگراند و برخی اتفاقات، این رابطه را دچار ابهام و پیچیدگی ­کند و تمام همِّ قهرمان، خارج شدن از این وضعیت است و در نهایت، اکثرا به ازدواج ختم شود.

برای شناسایی نوع گفتگومندی، ساختار روایی، شخصیت­پردازی، پیرنگ و سایر ویژگی­های هر ژانر باید رمان­های زیادی را در هر ژانر مطالعه کنید.

من سال­­هاست به گونۀ ذوقی چیزهایی می­نویسم، اما هیچ­کدام از نوشتههایم را نشر نکرده­ام. قصد دارم جدی­تر به نوشتن بپردازم، آیا ژانر داستانی خاصی برای آغاز موفقانه پیشنهاد می­کنید؟

قبل از این که به دنبال آغاز موفقانه در ژانر خاصی باشید، ببینید از خوانش چه نوع متنی لذت می­برید، متنی که از خوانش آن لذت می­برید همان متنی است که از نوشتن در آن حوزه نیز لذت خواهید برد. یگانه عامل ورود موفقانه به حوزۀ نوشتن داستان، کیفیت نوشتن شماست. اگر فقط به مخاطب فکر می­کنید رمان عاشقانه ژانر بهتری برای آغاز این کار خواهد بود. مطالعۀ آماری سال ۲۰۰۴ در امریکا نشان می­دهد که بیش از ۵۵درصد کتاب­های پرفروش حوزۀ ادبیات داستانی، رمان­های عاشقانه بوده است و ۴۰درصد از تمام رمان­های عاشقانه در این سال به فروش رسیده در حالی که ۳۰درصد از ژانرهای دیگر و ۱۳درصد داستان­های متفرقه و فاقد ژانر به فروش رسیده است. در این سال از میان ۲۲۸۵عنوان اثر داستانی، ۱۴۳۸ آن رمان عاشقانه بوده است، بنابراین برای آغاز موفقانه ژانر رمان عاشقانه بهتر از بقیه به نظر می­رسد، اما باز تاکید می‌کنم، آنچه را دوست دارید، بنویسید و قبل از نگرانی در مورد مخاطب و نشر اثر، بیش‌تر روی خوب­نوشتن فکر کنید.

رمان من قابل دسته­بندی در چندین ژانر است و آن را «فانتزی شورانگیز رمانتیک» نامیده­ام تا یک اثر چندژانری شناخته شود، اما سردبیر به من گفت باید آن را در یک ژانر خلاصه کنم، چرا؟

شاید انتشاراتی پیدا شود که این ریسک را بپذیرد و اثر شما را نشر کند، اما اکثر سردبیران و ناشران بر اثری سرمایه­گذاری می­کنند که انتظارات مخاطب را برآورده کند. چنین اثری هم برای فروشنده و هم برای خواننده چندان جذاب نیست، بنابراین بهتر است مرز ژانرها را در نظر بگیریم و درون چارچوب خاص یک ژانر قرار داشته باشیم.

قهرمان protagonist)) کیست؟

قهرمان شخصیت اصلی داستان است. کسی که بیش‌ترین زمان اثر صرف او می­شود. قهرمان کسی است که کشمکش­های او پیرنگ داستان را به جلو می­راند.

زاویه دید چیست؟

*زاویه دید، چشم­اندازی است که داستان از آن منظر روایت می­شود. معمولا زاویه دید را سه نوع دانسته‌اند:

  1.  روایت اول­شخص: راوی (معمولا شخصیت اصلی داستان) داستان را از زاویه دید خود روایت می­کند و از ضمیر «من» استفاده می­کند و اطلاعات از چشم­انداز او به مخاطب ارایه می­شود. نمونۀ خصیصه­نمای آن در ادبیات داستانی غرب، «ماجراهای هاکلبری ‌فین» اثر مارک تواین است.
  2. ۲-  سوم‌شخص دانای کل: صدای همه­چیزدانی که مربوط به هیچ‌یک از شخصیت­های داستانی نمی­شود، اما تمام افکار، احساسات و انگیزه‌های شخصیت­های داستان را به خواننده بازگو و فاش می­کند. این راوی ضمیر سوم‌شخص را برای نشان­دادن شخصیت­های داستان به کار می­برد. نمونۀ آن رمان «پیرمرد و دریا»، اثر ارنیست همینگوی است.
  3. ۳-  سوم‌شخص محدود: وقتی داستان به وسیلۀ صدای نامشخصی روایت می­شود که به هیچ یک از شخصیت­های داستان مربوط نمی­شود، اما بر کرکتر خاصی تمرکز می­کند و فقط از این طریق احساسات و افکار همان شخصیت داستان را به مخاطب بازگو می­کند، با روای سوم‌شخص محدود مواجهیم. این راوی از ضمایر سوم‌شخص استفاده می­کند.

همچنان گاهی زاویه­ دید دوم­شخص هم در برخی آثار داستانی وجود دارد که بسیار کم­کاربرد است، نمونۀ آن در ادبیات غرب، «چراغ روشن و شهر بزرگ» اثر Jay Mclnerney است.

مزیت استفاده از اولشخص و سومشخص چیست؟

زاویه دید اول‌شخص، فقط مشمول یکی از کرکترها (معمولا قهرمان) می‌شود و به خواننده فقط هویت همین کرکتر را آشکار می‌سازد. عیب این زاویه دید این است که کرکترهای دیگر باید با کنش‌ها و دیالوگ‌های خود آن‌قدر شناخته شوند که قهرمان داستان می‌خواهد نه بیش‌تر از آن.

زاویه دید سوم‌شخص دانای کل به شما فرصت می‌دهد که به ذهن همۀ شخصیت‌ها نفوذ پیدا کنید و نقطه‌های دید بیش‌تری اتخاذ کنید. با انتخاب این زاویه دید شما حتا می‌توانید چیزهایی را که خود کرکترها نمی‌دانند بگویید و نشان بدهید، یعنی فهم شما به‌عنوان راوی سوم‌شخص دانای کل، بیش‌تر از همۀ شخصیت‌های داستان است. با انتخاب زاویه دید سوم‌شخص محدود فقط زمینه‌هایی را می‌توانید ببینید که مربوط به درک و واکنش‌های قهرمان داستان می‌شود و باعث ایجاد حس هم‌دلی میان قهرمان و خواننده می‌گردد.

برای انتخاب بهترین زاویه دید باید چندین داستان مختلف، با کرکترها زاویه‌های دید متفاوت بنویسید و سپس ببینید کدام یک از زاویه‌های دید به نظرتان بهتر می‌نماید. اگر تمرین‌های مکرر شما درست از آب در نیامد، ناامید نشوید؛ زیرا رمان‌نویسان زیادی پس از تمرین و تجربۀ زیاد در انتخاب زاویه دید به موفقیت رسیده‌اند.

رمانی نوشته‌ام که دو شخصیت مرکزی دارد. چطور تشخیص بدهم که روایت داستان از زاویه دید کدام یکی از آن‌ها بهتر است؟

اگر می‌خواهید از زاویه دید سوم‌شخص روایت شود، می‌توانید زاویه دید هردو کرکتر را وارد روایت کنید. اگر زاویه دید هر دو شخصیت وارد روایت شود، به سادگی می‌توانید دست به گسترش و توسعۀ پیرنگ و پیرنگ‌واره، شخصیت‌پردازی و پرورش ماجرای شخصیت‌ها بزنید و تعلیق بهتری ایجاد کنید. توجه داشته باشید که زاویه‌های دید را فقط هنگام تبدیل صحنه‌ها می‌توانید عوض کنید و هرگز نمی‌توانید در میان یک صحنه، زاویه دید یک شخصیت را جاگزین زاویه دید شخصیت دیگر کنید، مگر این که استاد صاحب‌نظر در این حوزه باشید.

بسیار خوانده‌ام که در میانۀ صحنۀ واحد نباید زاویه دید شخصیت دیگری وارد روایت شود، اما نمیدانم چگونه بخش‌ها و صحنه‌های مختلف را از هم بازشناسم. به هرحال تبدیل زاویه دید در میانۀ صحنۀ واحد چه عیبی دارد؟

خواننده، هم‌زمان با تبدیل زاویه دید داستان، نیاز به تغییر وضعیت دارد. تغییر ناگهانی زاویه دید یا تغییر آن در یک صحنه، دقیقا شبیه این است که چندین نفر هم‌زمان در بیخ گوش شما صحبت کنند. درنتیجه گیج‌کننده و فهم‌ناپذیر است. یا به سخن دیگر؛ در عین زمان از چند زاویه می‌توانید جهان را ببینید؟ البته که از یک زاویه. شما نمی‌توانید دیگری را از منظر دید دیگران ببینید، بل فقط از چشم‌انداز خود می‌توانید آن را ببینید. شما همان‌قدر اجازه دارید و می‌توانید دیگران را بشناسید که در معرض عمل و گفتارشان قرار می‌گیرید. بنابراین، شما به میزان تعداد کرکترهایی که مفکوره و نظرشان را در یک صحنه به اشتراک می‌گذارند، می‌توانید در زاویه دید روایت تغییر بیاورید.

به یاد داشته باشید که اگر در هر صحنه به یک زاویه دید پایبند هستید (که باید هم همین‌طور باشد) این زاویه دید فقط مربوط به فضای ذهنی، احساسات یا قضاوت یکی از شخصیت‌ها می‌شود. دقت کنید که در گزارۀ هر فکر و قضاوتی یک زاویه دید نهفته است، مثلاً: خانه چقدر کثیف و بدریخت شده، مخصوصا اتاق احمد… .

زاویه دید یکی از عناصر پیچیدۀ داستان‌نویسی حتی گاهی برای نویسندگان بزرگ و باتجربه است. اگر قصد نوشن رمان دارید، باید برای مطالعه در مورد زاویه دید، شخصیت‌پردازی، احساسات و … وقت بگذارید و برای آغاز مطالعه در این موارد کتاب «شخصیت‌ها، احساسات و زاویه دید» اثر نانسی کرس را پیشنهاد می‌کنم.

رمانی با محوریت رقاصۀ چهلساله نوشته‌ام. قصه از زبان او روایت میشود، اما نگران خواننده هستم، آیا خوانندۀ جوان با شخصیت اصلی این داستان که چهل سال دارد رابطه برقرار خواهد کرد؟

بعید به نظر می‌رسد، زیرا خوانندۀ جوان بیش‌تر علاقمند قهرمان جوان است، اما به رمان خود دقت کنید که آیا واقعا رمانی برای خوانندگان جوان نوشته‌اید؟ رمان‌هایی که برای جوانان نوشته می‌شوند، نیز می-توانند مانند رمان بزرگ‌سالان پیچیده و پرمعنا باشند و عیبی ندارد چنین رمانی برای این گروه سنی نوشته شود. این رمان نیز می‌تواند همانند رمان بزرگ‌سالان مخاطب داشته باشد.

سردبیری گفت که دیالوگهای داستان من بسیار طولانی است، در حالی که من دیالوگها را مطابق آنچه در زندگی واقعی اتفاق افتاده نوشته‌ام، این کار چه عیبی دارد؟

احتمالا شما در دام «مطابق آنچه در زندگی واقعی رخ داده است» افتاده‌اید. دیالوگ‌ها را باید اصلاح کنید و خوانند را فقط با خلاصۀ «آنچه در زندگی واقعی رخ داده است» مواجه کنید. گفتگوهای زندگی واقعی هرگز شبیه دیالوگ‌های داستانی نیستند. دیالوگ‌هایی که مراسم و کلیشه‌های روزمرۀ زندگی را با تمام جزییات شرح می‌دهد، برای خواننده خسته‌کننده و ملال‌آور است. دیالوگ‌ها را با دقت و تمرکز فشرده بسازید تا شخصیت‌های شما هنگام ادای دیالوگ به هدف برسند. تمام دیالوگ‌ها یا باید پیرنگ داستان را تقویت کنند و یا این که شخصیت‌پردازی کنند؛ یعنی در پرورش شخصیت‌ها نقش ایفا کنند و یا هم هر دو کار را هم‌زمان انجام بدهند، هم پیرنگ را تقویت و هم شخصیت‌پردازی کنند. اگر دیالوگ چنین نقشی در داستان نداشته باشد، نه فقط موثر نیست که زاید هم است.

استاد نویسندگیام میگوید، دیالوگ در داستان باید نقشی بیشتر از گفتگوی محض داشته باشد، منظور او از این جمله چی است؟

علاو بر این که استفاده از دیالوگ، خوانش متن را نسبت به توصیف‌های طولانی آسان می‌کند، نقش موثری در شخصیت‌پردازی و گسترش میزان واقعیت‌نمایی گویندگان دیالوگ دارد. دیالوگ جایگزین اطناب و توصیف‌های ملال‌آور شخصیت داستانی می‌شود. آنچه یک شخصیت دربارۀ خود و دیگران می‌گوید، در واقع سرنخ‌هایی از شخصیت، احساسات، عادات، دیدگاه‌ها و آرزوهای خود به دست می‌دهد. دیالوگ خوب، علاوه بر فاش کردن شخصیت‌های داستان، با ارایۀ اطلاعاتی یا به وسیلۀ تنش میان شخصیت‌ها، کشمکش را به نقطۀ اوج می‌رساند و پیرنگ داستان را توسعه و گسترش می‌دهد.

آیا رمان ما باید حاوی مطالب جنسی باشد تا بهتر بتواند توجه مخاطب را جلب کند؟

نخیر. بسیاری از رمان‌ها بدون این که مطالب جنسی در پیرنگ آن‌ها وجود داشته باشد نشر می‌شوند و توجه مخاطب را جلب می‌کنند. یک نگاه اجمالی به قفسه‌های کتاب بزرگ‌ترین مراکز فروش کتاب یا لیست این کتاب‌ها، نشان می‌دهد که بسیاری از نویسندگان اتکا و تاکید بیش‌تر بر پیرنگ، شخصیت‌پردازی و سبک نوشتن دارند تا بازتاب مسایل جنسی. اگر با پرداختن به مسایل جنسی در داستان راحت نیستید و فکر می‌کنید که وجود این مساله پیرنگ داستان شما را گسترش نمی‌دهد و به شخصیت‌های شما عمق نمی‌بخشد، نیازی نیست بر آن پافشاری کنید.

پینوشت:

*اصطلاح زاویه­ دید، از نظر روایت­شناسان متاخر مثل ژنت، مایکل تولان، پیتر ابوت و دیگران، اصطلاح شامل و درستی پنداشته نمی­شود، بنابراین اصطلاح کانونی­سازی را به مفهوم وسیع­تر و دقیق­تری جایگزین آن کرده‌اند. برای بحث مفصل در این مورد، خوانندگان را به کتاب «حکایت در روایت» اثر مترجم که به زودی در کابل نشر خواهد شد ارجاع می­دهم.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا