روایت

«بگذار برایت بنویسم»

*سعادت‌شاه موسوی

در روزهایی کرونایی و قرنطین، بهترین کار ممکن مطالعه است. زندگی انسان معاصر که در پی دانایی و لذت است با کتاب، موسیقی، فلم و در کل با هنر گره خورده. دنیای مدرن فارغ از این عناصر، خلوت، سرد و بی روح است، اما ما در افغانستان چقدر با کتاب که آبشخور رهایی و بیداری است، رفیق می‌شویم؟

دور از حقیقت نیست که ملت گرسنه و غمگین، واجد جایگاه اندیشیدن نیست. با خشم و گرسنگی نمی‌شود صاف و شفاف به آسمان خدا خیره گشت و تفکر کرد. نسل اندوه‌گین و دچار فقر مجال کمتری برای تفکر و تفحص دارد و ما در چنین اندوه‌کده‌یی با اخگر همیشه روشن و استخوان‌سوز دست‌وپنجه نرم می‌کنیم. با وجود این فضای تیره، اصل بقا حکم می‌کند که دست از تلاش برنداریم و برای گذار از چنین وضعیت اسفبار بیشتر از ملت‌های توسعه‌یافته تلاش کنیم.

کتاب قدرت این را دارد که زندگی ما را از این رو به آن رو کند. چون همه‌چیز از فکر شروع می‌شود. فکر خلاق و بیدار و چابک، می‌تواند پول تولید کند، می‌تواند فرصت ایجاد کند و از سیاهی به روشنی گذار نمایید. ما فرصت مطالعۀ همه کتاب‌ها را نداریم. عمر آدمی کوتاه است، اما می‌توانیم کتاب‌هایی بخوانیم که ما را به تاریخ، تمدن و چگونه اندیشیدن دعوت کنند. اگر کتابی را می‌خوانید و تغییری در کیفیت زندگی شما، هرچند اندک دیده نمی‌شود؛ یا کتاب اشتباه بوده و یا شما اشتباه خوانده‌اید.

به‌شخصه در کنار مطالعه آثار غربی‌ها و ترجمه‌ها، از نویسندگان افغانستان هم می‌خوانم. شاید گاهی به زور سراغ رمان‌های افغانی می‌روم، چون خیلی‌ها چنان تصنعی و اتنزاعی می‌نویسند که وسط کتاب کلافه می‌شوی. رها می‌کنی و می‌روی پشت کارت. اما وقتی رمان «بگذار برایت بنویسم» را شروع کردم، یک نفس خواندم و درباره‌اش فکر هم کردم. رمان بدیع و روایت متفاوتی‌ست و جزو رمان‌هایی است که در سپهر ادبیات و صنعت قصه‌گویی ما جایگاه ارجمندی کسب کرده است.

«بگذار برایت بنویسم» اولین تجربه‌ «ناهید مهرگان» در رمان‌نویسی است. در واقع این رمان در قالب نامۀ مفصلی به «همسر» روایت می‌شود. محل اتفاق رویدادهای کتاب، خانه و شهر زادگاه زنی جوان در هرات کنونی‌ست و زمان واقعه، پس از برچیدن بساط طالبان.

زن جوانی از یک خانوادۀ سنتی، در یک مهمانی خانوادگی با مرد ثروت‌مند و میان‌سالی که به قصد ازدواج از آلمان به افغانستان برگشته سرمی‌خورد. مرد خانواده‌اش را به خواستگاری می‌فرستد. خط اصلی داستان، از جایی شروع می‌شود که زن به دلیل صدمات و آشفتگی‌های شدید روحی، خانۀ مرد را بی‌خبر ترک می‌کند و به هرات باز می‌گردد. در هرات تصمیم می‌گیرد سکوت دوساله را بشکند. به همسرش نامه بنویسد.

در زبان و ادبیات فارسی به فراوانی متونی را می‌شود یافت، چه در قالب نظم و چه به‌صورت نثر که درباره زنان خلق شده‌اند. شاعران و نویسندگان درباره زنان زیاد نوشته‌اند، گاهی ستایش و گاهی هم تحقیر و توبیخ. اما کمتر کتابی داریم که زنان درباره مردان نوشته باشند. آثار بانوان شاعر و نویسندۀ دهه‌های پسین که دست به سرایش و تولید متن زده‌اند، بیشتر اعتراض به مردسالاری و تاریخ مذکر بوده یا هم از رنج انزوا و پستونشین‌ها گفته‌اند. رمان بگذار برایت بنویسم، هرچند روایتی از دورن جامعه تیره‌روز و به قلم زنی است که به تازگی سیاه‌ترین دوره (دوره طالبان) را پشت سر گذاشته است، اما روایت وی متفاوت است و فروتن‌‌نانه به همسرش نامه می‌نویسد.

بانو ناهید در رمان «بگذار برایت بنویسم» زبانی صمیمانه دارد و سعی کرده است از زبان فاخر و ادبی دوری کند. نثر تلطیف‌یافته‌یی که مخاطب را رها نمی‌کند و با ریزبینی و وسواس و دقت تحسین‌برانگیز، نویسنده موفق شده است خواننده را تا آخرین صفحه کتاب یک‌نفس ببرد.

من به‌عنوان یک مخاطب لذت فراوانی بردم، وقتی با این پاراگراف‌ها روبرو شدم: «بگذار یک چیز دیگر را هم اعتراف کنم. هربار که روی میز شیشه‌یی اتاق کارت را صافی می‌کردم و مدل موترهای بنز را که با چه وسواسی در فاصله‌های مشخص روی میزت، پایین مانیتور مانده بودی و من می‌دیدم و یا هر بار که الماری لباست را باز می‌کردم، با دیدن آن نظم و وسواست در انتخاب کت‌بندهای همرنگ که چنگ‌های همه‌شان به یک جهت آویزان بود و یا جاکت‌هایت که به یک اندازه قات می‌کردی و روی هم می‌ماندی. به این فکر می‌کردم که چگونه توانسته‌یی مرا با یک لحظه دیدن انتخاب کنی. چطور توانستی این تصمیم بزرگ را در زندگی پر از نظمت آن‌همه آنی بگیری.»

رضا براهنی در نقد کلیدر، رمان بزرگ محمود دولت‌آبادی بر این مساله خیلی تاکید می‌کند که زبان دولت‌آبادی، زبان شعر و فاخر و سنگین است. گاهی اوج می‌گیرد و از مرز نثر عبور می‌کند و به شعر می‌رسد، این چیزی است که در قصه‌نویسی مدرن عیب پنداشته می‌شود. زبان قصه باید زبان مردم و زبان کرکتر و قهرمان باشد و همۀ طیف‌ها بتوانند از خواندن آن لذت ببرند، حتی یک دکان‌دار بی‌سواد. خوشبختانه این اصل مهم قصه‌نویسی در رمان «بگذار برایت بنویسم» لحاظ شده است.

راوی بسیار صادقانه و صمیمانه از خوبی‌های همسرش یاد می‌کند و حسرت دوری‌اش را می‌خورد. به‌ویژگی‌های نیکو و زیبایی او فکر می‌کند: «فکر کردن به‌خوبی‌های تو در این عصر روشن آفتابی هرات در این اتاق گنبدی که گذر زمان را در دو سالی که این‌جا نبودم، حس نکرده و زجر هستی از سیم مهار سقف‌اش بر سر و رویم آویزان است زجردهنده تر از زمان دیگری است. زمان، این گردی که بر هستی می‌نشیند ولی نه توان از بین بردنش را دارد و نه توان کمرنگ کردنش را. نور آفتاب خمچه‌های نوک‌تیز قدونیم‌قدش را بر پت‌های گرد و خاک گرفته قالین اتاق بر پوست سرخ و ارچق گرفته و چملک ساق‌هایم انداخته و من به‌خوبی‌های تو فکر می‌کنم و حسرت تو را می‌خورم.»

به‌عنوان یک مخاطب که از این رمان لذت بردم، مطالعه آن را به شما پیشنهاد می‌کنم. بدون شک «بگذار برایت بنویسم» به‌عنوان اولین تجربه رمان‌نویسی ناهید مهرگان، جایگاه بلند و گران‌سنگی در زبان و ادبیات ما دارد و نشان داده که صنعت قصه‌گویی در ذات زنان است.

نوشته‌های مشابه

یک دیدگاه

  1. خوشحالم از اینکه از طریق این صفحه با دوستان و قلم بدستان خوبی معرفت حاصل کردم.
    در جمع شما احساس خوبی دارم.
    با درود
    حفیظ حازم

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا