مقاله

آیا افسردگی جهانی باعث جنگ جهانی دیگری خواهد شد؟

همه‌گیری ویروس کرونا اقتصاد جهانی را ویران کرده، اما هنوز پی‌آمدهای نظامی آن برجسته نشده است.

استفن ام. والت/ منبع: فارین پالیسی/ ترجمه: محبوب‌­الله افخمی

در دهه‌های اخیر، ۲۰۲۰ یکی از بدترین سال‌ها برای بشر بوده است. ما گرفتار یک بیماری همه‌گیر هستیم که تاکنون جان بیش از ۲۸۰هزار نفر را گرفته، میلیون‌ها انسان را بیمار کرده و مطمیناً پیش از پایان این همه‌گیری، میلیون ها نفر دیگر را مبتلا خواهد کرد.

اقتصاد جهانی در حال سقوط آزاد است و بیکاری به طرز چشم‌گیری در سراسر جهان هر روز افزایش می‌یابد، تجارت و تولید به گونه ناگهانی افت کرده و در نهایت این همه‌گیری با یک چشم‌انداز امیدوارکننده به پایان نمی‌رسد.

از سوی دیگر طاعون ملخ‌ها برای دومین بار در آفریقا بازگشته است و هفته گذشته اطلاع یافتیم که میلیون‌ها زنبور به اجتماعات زنبورهای عسل در ایالات متحده هجوم آورده و نسل زنبور عسل در این کشور را این زنبورهای قاتل نابود می‌کند.

همچنان امریکایی‌ها رییس جمهوری دارند که کمتر به توصیه‌های مشاوران علمی‌اش توجه می‌کند و اغلب مشورت‌های آنان را در مقابله با همه‌گیری ویروس کرونا نادیده می‌گیرد. با این حال حتی اگر فردا همه تهدیدهای کشنده علیه بشریت به طور جادویی ناپدید شوند، بازهم نشانی از پیروزی بشر به مشکلات جهانی مانند ویروس کرونا نیست، زیرا ما هنوز با خطر طولانی‌مدت ناشی از تغییرات آب وهوا و تغییرات گسترده اقلیمی روبرو هستیم. چنین وضعی بدبختانه نگاه خوش‌بینانه به آینده را از ما می‌گیرد و قدری نا امیدمان می‌کند.

با توجه به همۀ این موارد، چه چیزی ممکن است اوضاع را از این هم به مراتب بدتر کند؟ به نظر می‌رسد که یک فرصت وجود دارد و آن هم متاسفانه جنگ است. بنابراین سوال‌برانگیز است که آیا ترکیب یک بیماری همه‌گیر و یک رکود اقتصادی بزرگ باعث ایجاد جنگ جهانی می‌شود یا نه؟ برای یافتن پاسخ نسبتا قناعت‌بخش به این پرسش باید رو به تاریخ نماییم و از رخدادهای بزرگ تاریخی مشابه استفاده کنیم.

تهدیدهای چین در قلمرو تایوان یک بحران نیست حتی با وجود آنکه زنگ خطر را در واشنگتن روشن کند  

ما می‌دانیم که نه طاعون و نه افسردگی جنگ را غیرممکن نمی‌کند. جنگ جهانی اول دقیقاً به محض شروع آنفولانزای ۱۹۱۸-۱۹۱۹ در جهان پایان یافت، اما این همه‌گیر‌ی مانع جنگ داخلی روسیه، جنگ روس و لهستان یا چندین درگیری جدی دیگر در بعضی از نقاط جهان نشد. رکود بزرگی که در سال ۱۹۲۹ آغاز شد، مانع از حمله جاپان به منچوری در سال ۱۹۳۱ نشد، و این امر به افزایش فاشیسم در دهه ۱۹۳۰ کمک نمود و جنگ جهانی دوم را محتمل‌تر کرد و سرعت بخشید. بنابراین اگر فکر می‌کنید که  رکود اقتصادی جهانی و جنگ جهانی در دوران همه‌گیر‌ی ویروس کرونا اتفاق نمی‌افتد، دوباره فکر کنید.

اما هنوز احتمال این‌که جنگی ناشی از همه‌گیر‌ی کرونا رخ دهد، بسیار کم است. باری پوزن از انستتیوت فن‌آوری ماساچوست گفته است که همه‌گیر‌ی کنونی به احتمال زیاد به‌جای سرعت بخشیدن جنگ، جریان‌های صلح‌خواهی جهانی را ترویج و تقویت می‌کند. او استدلال می‌کند که همه‌گیر‌ی فعلی بر همه قدرت‌های اصلی جهان تأثیر منفی گذاشته است و این مساله می‌تواند همکاری جهانی را بیشتر کند.

علاوه بر این لازمۀ جنگ با طبیعت این است که تعداد زیادی از افراد را در اردوگاه‌های آموزشی، پایگاه‌های نظامی، مناطق بسیج کشتی‌ها در دریاها و … جمع کنند و این کاری نیست که شما بخواهید در میانه همه‌گیر‌ی ویروس کرونا انجام دهید. حداقل برای لحظه‌یی، دولت‌های محاصره‌شده از انواع مختلف، متمرکز شده‌اند تا شهروندان خود را متقاعد کنند که همه تلاش خود را برای محافظت از مردم در برابر بیماری همه‌گیر‌ انجام می‌دهند.

روی همرفته این ملاحظات ممکن است توضیح دهند که چرا حتی محمد بن سلمان در عربستان سعودی بیشتر علاقه‌مند است تا کمپین نظامی بی‌رحمانه و ناکام خود در یمن را خنثی کند.

پوزن می‌افزاید، همچنین همه‌گیر‌ی، احتمالاً تجارت بین‌المللی را در کوتاه‌مدت و میان‌مدت کاهش می‌هد. کسانی که معتقدند وابستگی اقتصادی یک مانع قدرتمند برای جنگ است، ممکن است از این پیشرفت نگران شوند، اما وی خاطرنشان می‌کند که مسایل تجاری در سال‌های اخیر -خصوصاً بین ایالات متحده و چین- باعث اصطکاک قابل توجهی شده و ممکن است تنش‌ها را تا حدودی کاهش داده و از جنگ احتمالی جلوگیری کند.

به همین دلایل، خود بیماری همه‌گیر‌ ممکن است برای صلح جهانی مفید واقع شود، اما در مورد رابطه بین شرایط اقتصادی گسترده‌تر و احتمال جنگ چه می‌توان گفت؟ ممکن است چند رهبر خود را متقاعد کنند که تحریک بحران و رفتن به جنگ هنوز هم می‌تواند منافع ملی طولانی‌مدت یا ثروت سیاسی خودشان را پیش ببرد و به پیشرفت فردی آن‌ها کمک کند؟ آیا مسیرهای دیگری که از طریق آن‌ها رکود عمیق و پایدار اقتصادی ممکن است باعث درگیری جدی جهانی شود، بیشتر است؟

بحث مهمی به نام تیوری به اصطلاح انحرافی جنگ یا «بز قربانی» است و نشان می‌دهد رهبرانی که از محبوبیت خود در خانه نگران‌اند، چگونه سعی می‌کنند با برانگیختن بحران با یک قدرت خارجی، توجه عموم مردم در داخل را از شکست‌های‌شان منحرف کنند و حتی ممکن است با استفاده از زور در برابر آن گام بردارند.

این رهبران با بسیار احساس خودخواهانه از قربانی‌شدن خود در داخل جلوگیری می‌کنند و با تبلیغ یک هدف ناموجه در بیرون از مرزهای کشور خودشان یک کشور و یا مردمان دیگر را ناخواسته قربانی می‌کنند. با استفاده از این منطق/ یا تیوری، برخی از امریکایی‌ها اکنون نگران هستند که رییس‌جمهور دونالد ترمپ مبادا صمیم بگیرد که در انتخابات ریاست جمهوری به کشورهایی مانند ایران یا ونزویلا حمله نظامی کند، به ویژه اگر تصور کند که احتمالاً در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری در ایالات متحده شکست می‌خورد.

این نتیجه بعید به نظر می‌رسد حتی اگر کسی نواقص منطقی و تجربی در خود نظریه را نادیده بگیرد. جنگ همیشه یک قمار است و اگر اوضاع بد پیش برود -حتی کمی هم بد- آخرین ناخن را در تابوت فاسد شدن ثروت از بین می‌برد.

علاوه بر این، هیچ‌کدام از کشورهایی که ترمپ ممکن است فکر نکند تهدید قریب‌الوقوع برای امنیت ایالات متحده است و حتی هواداران سرسخت وی ممکن است تعجب نکنند که چرا او وقت و پول خود را به دنبال ایران یا ونزویلا تلف می‌کند اما در حالی که هزاران امریکایی در داخل این کشور در حال مرگ قابل پیش‌بینی هستند و با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

باید گفت که حتی یک اقدام نظامی موفق، امریکایی‌ها را مجدداً به کار خود نمی‌کشاند، آن‌گونه که رژیم آزمایشی و ردیابی را ایجاد می‌کند، که دولت‌های صالح در سراسر جهان قادر به اجرای آن هستند یا سرعت واکسن را تسریع می‌کنند. همین منطق احتمالاً تصمیمات سایر رهبران جهان را نیز جهت‌دهی و هدایت می‌کند.

یکی دیگر از نظریه‌های عامیانه آشنا «کینزیسم نظامی» است. جنگ، تقاضای اقتصادی زیادی را به وجود می‌آورد، و بعضی اوقات می‌تواند اقتصادهای افسرده را از حالت سردرگم و ناروشن خارج کند و به سمت رفاه و اشتغال کامل بازگرداند.

یکی از نمونه‌های برجسته در تاریخ، جنگ جهانی دوم است که به اقتصاد ایالات متحده روح تازه دمید و کمک کرد تا در نهایت از رکود اقتصادی بزرگ فرار کند.

کسانی متقاعد شده‌اند که قدرت‌های بزرگ در درجه اول برای فعال نگه داشتن تجارت بزرگ (صنعت تسلیحات) به جنگ می‌روند، طبیعتاً به این نوع استدلال کشیده می‌شوند و ممکن است نگران باشند دولت‌هایی که به‌دنبال پیش‌بینی‌های تاریک اقتصادی هستند، سعی خواهند کرد اقتصاد خود را از طریق برخی ماجراجویی‌های نظامی دوباره آغاز و کمبودهای خود را از این طریق (جنگ با دیگر کشورها) جبران کنند.

ما به یاد داریم که جنگ جهانی دوم اشتباه بود

در بحبوحه بزرگترین بحران بین‌المللی از آن زمان (جنگ جهانی دوم) تا کنون، زمان آن فرا رسیده که اعتراف کنیم جنگ چه بوده و چه نبوده است.
رکود اقتصادی می‌تواند جنگ را در برخی شرایط خاص، به‌ویژه هنگامی که جنگ، کشوری را که با دشواری‌های شدید از جمله شرایط سخت اقتصادی روبرو است، قادر سازد تا چیزهای با ارزش اما فوری و قابل توجهی را به خود جلب و تشویق کند. تصمیم صدام حسین برای به دست گرفتن کویت در سال ۱۹۹۰ متناسب با این مدل است: اقتصاد عراق پس از جنگ طولانی این کشور با ایران در وضعیتی بدی قرار گرفت.

بیکاری، موقعیت داخلی صدام را تهدید می‌کرد، اما آن طرف‌تر ثروت عظیم نفت کویت، امتیاز قابل توجهی بود که عراق به آن چشم دوخت اما دستیابی به آن جز با جنگ از هیچ راه دیگری ممکن نبود. عراق همچنین قرضدار کویت بود و از پرداخت این قرض‌های بزرگ کاملا عاجز مانده بود، اما تصرف خصمانه بغداد در کویت می‌توانست آن بدهی‌ها را از صفحه‌های کتاب های تاریخ هر دو کشور یک شبه پاک کند. در این حالت، وضع اقتصادی حیرت‌انگیز عراق به وضوح باعث شد که منطق جنگ و مداخله در سیاست‌های عراق صدام حسین اولویت بیشتر پیدا کند.

با این حال امروز نمی‌توانیم تحت هر شرایطی به کشور دیگری فکر کنیم. اکنون به سختی زمان آن فرا رسیده که روسیه تلاش کند تا اوکراین -حتی اگر بخواهد- را بیشتر به سوی خود جلب کند و یا این‌که چین در پیرامون تایوان نقش‌های غیر از جنگ را بازی کند، هزینه‌های انجام این کار (جنگ) به وضوح از مزایای اقتصادی آن فراتر می‌رود. حتی تسخیر یک کشور نفت‌خیز -نوعی از حراست حریصانه که گه‌گاه تامپ به آن اشاره می‌کند- چندان جذاب به نظر نمی‌رسد. ممکن است نگران باشیم که اگر برخی از کشورهای ضعیف و بی‌دفاع به نوعی صاحب کل سهام جهانی واکسن ویروس کرونا شوند، اما این سناریو حتی از راه دور امکان‌پذیر نیست.

اگر یک زمان طولانی‌مدت را در نظر بگیریم، یک رکود پایدار اقتصادی می‌تواند با تقویت جنبش‌های سیاسی فاشیستی یا زنوفوبی، دامن زدن به حمایت‌گرایی مطلق و هایپرناسیونالیسم و جنگ را به همراه خواهد داشت و دستیابی به معامله‌های قابل قبول برای کشورها را دشوارتر خواهد کرد.

وضعیت دهه ۱۹۳۰ در تاریخ نشان می‌دهد که چنین گرایش‌هایی می‌تواند منجر به جنگ بزرگ شود، اگرچه اثرات رکود اقتصادی تنها دلیل سیاسی‌یی سیاست جهانی در دهه ۱۹۳۰ بود.

پیش از این‌که جنگی ناشی از همه‌گیر‌ی جهانی آغاز شود، ناسیونالیسم، زنوفوبیا و حکومت‌های اقتدارگرایانه و رهبران عوام‌فریب به صحنه تصمیم‌گیری باز می‌گردند. بدبختی اقتصادی که در حال حاضر به دنبال همه‌گیر‌ی کرونا در گوشه و کنار جهان به وجود می‌آید، جهان را بیش از هر زمانی مستعد درگیری و جنگ‌های بزرگ می‌کند.

اول با این وجود، من فکر نمی‌کنم حتی شرایط اقتصادی فوق‌العاده‌یی امروز شاهد آن هستیم، تأثیر زیادی بر احتمال جنگ بگذارد. چرا؟ اول از همه، اگر افسردگی‌ها عامل قدرتمندی برای جنگ بودند، مورد دوم بیشتر خواهد بود. به عنوان مثال ایالات متحده از زمان تأسیس این کشور از ۴۰مورد یا بیشتر رکود اقتصادی رنج برده و با آن مواجه شده است. با این وجود بیست مورد جنگ بین ایالتی یا داخلی را تجربه کرده است که اکثر آن‌ها بی‌ارتباط با وضعیت اقتصادی این کشور نبودند/ نیستند. با تقلید از اقتصاددان معروف، پل ساموئلسون درباره بازار سهام، اگر رکود اقتصادی عامل قدرتمندی از جنگ بود، آنها «۹ مورد از پنج مورد آخر (یا کمتر) را پیش‌بینی می‌کردند.»

دوم، دولت‌ها جنگ را آغاز نمی‌کنند مگر این‌که معتقد باشند پیروزی سریع و نسبتاً ارزان به دست می‌آورند. همان‌طور که جان میرشایمر در کتاب خود به عنوان «محرومیت متعارف» نشان داده است، رهبران ملی وقتی متقاعد می‌شوند که یک جنگ طولانی، خونین، پرهزینه و نامشخص باشد از جنگ جلوگیری می‌کنند. برای انتخاب جنگ، رهبران سیاسی باید خود را متقاعد کنند که یا می‌توانند یک پیروزی سریع، ارزان و قاطع کسب کنند یا به مقداری هدف کم و با هزینه کم دست یابند.

اروپا در سال ۱۹۱۴ با هریک از طرفین به جنگ رفت و اعتقاد داشت این پیروزی سریع و آسان خواهد بود و آلمان نازی نیز به فکر توسعه استراتژی فلش‌وار/ رعدآسای خود شد تا بتواند در مدت زمان کم و با هزینه کم در میدان‌های جنگ پیروزی‌های بزرگ را نصیب شود. در سال ۱۹۸۰ عراق به ایران حمله کرد؛ زیرا صدام معتقد بود که جمهوری اسلامی در حال آشفتگی و بی‌ثباتی داخلی بوده و شکست آن آسان خواهد بود و جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد و این اطمینان را ایجاد کرد که جنگ کوتاه، موفقیت‌آمیز باشد و هزینه‌های خود را در کمترین وقت بپردازد و جبران کند.

این واقعیت که هر یک از این رهبران با اشتباه‌های خود اشتباه محاسبه می‌کنند، نکته اصلی را تغییر نمی‌دهد: مهم نیست که شرایط اقتصادی یک کشور در چه وضعی است، ممکن است بهتر باشد، رهبران آن به جنگ نمی‌روند، مگر این‌که فکر کنند میتوانند چنین کاری را سریع، ارزان و با احتمال منطقی انجام دهند.

سوم و مهم‌ترین، انگیزه اصلی اکثر جنگ‌ها، تمایل به امنیت است نه منافع اقتصادی. به همین دلیل، شانس جنگ زمانی افزایش می‌یابد که دولت‌ها معتقد باشند تعادل بلندمدت قدرت ممکن است علیه آن‌ها جابه‌جا شود، هنگامی که آن‌ها اطمینان داشته باشند که مخالفان‌شان غیرقابل تغییر و خصمانه هستند و امکان پذیرش آن‌ها نیست، و دیگر هنگامی که اطمینان داشته باشند که به راحتی می‌توانند روندهای نامساعد را به نفع خود معکوس کنند و تغییر دهند.

مورخ بزرگ، ای.پی.جی تیلور، نوشته است که «جنگ‌های بزرگی که در جهان اتفاق افتاده، همیشه به‌خاطر تسخیر و تصرف یک کشور نبوده؛ بل هدف اصلی اکثر این جنگ‌ها پیش‌گیری از تهدیدات احتمالی و جلوگیری از توسعه قدرت یک کشور بوده که تصور می‌شده در آینده ممکن است این کشور به دشمن درجه یک تبدیل شود.» این گفتۀ او در خصوص جنگ‌های مهم تاریخ بشر صادق و تامل‌برانگیز است.

نکته پایانی: شرایط اقتصادی (افسردگی) ممکن است بر فضای سیاسی وسیع‌تری که تصمیم‌گیری برای جنگ یا صلح در آن اتخاذ می‌شود، تأثیر بگذارد، اما در بین بسیاری از آن‌ها تنها یک عامل و به ندرت مهم‌ترین آن‌ها ویروس کروناست، اما به احتمال زیاد در کوتاه‌مدت روی مسایل مربوط به جنگ و صلح جهانی و وضعیت اقتصادی تاثیر منفی نخواهد گذاشت.

و اما برای اطمینان بیشتر، من نمی‌توانم یکی دیگر از دلایل قدرتمند جنگ -حماقت بشر را رد کنم- به‌ویژه وقتی این روزها در بعضی از کشورها و محلات، شواهد زیادی از حماقت به وضوح دیده می‌شود.

بنابراین هیچ تضمینی وجود ندارد ما شاهد این نباشیم که رهبران گمراه‌کننده و عوام‌فریب به‌نام دفاع از منافع ملی، دست به خونریزی‌های احمقانه و جنگ‌های ویرانگر دیگر نزنند، اما با توجه به این‌که پیدا کردن اشعه آفتاب در این لحظه خاص در تاریخ دشوار است، امیدوارم در خصوص این مورد اشتباه نکنم.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا