تحلیل

موج‌سوار سیاسی

مجیب‌الرحمان اتل

به ندرت پیش آمده که لطیف پدرام، در رابطه با وقایع روزمره از طریق صفحات مجازی عکس‌العملی نشان ندهد. او هم مانند بقیه سیاست‌مداران پوپولیست امروزی، صفحات مجازی را بهترین راه، برای دسترسی به مخاطبان خود قرار داده است.

بزرگ‌ترین مشکل پدرام این است که وقایع تاریخی را در چند سطر تجزیه و نتیجه‌گیری می‌کند، بعد به خورد مخاطبان خود می‌دهد. در این تحلیل‌ها او معمولا زوال سیاسی تاجیکان را با ظهور سلطه پشتون‌ها در افغانستان پیوند داده، سران پشتون‌ را عامل بدبختی و وضعیت فعلی دانسته و بالاخره فدرالیزم را به‌عنوان آخرین راه حل برای معضل فعلی افغانستان پیش‌کش می‌کند.

او نتوانسته یا عمدا نخواسته بگوید که سلطه سیاسی تاجیکان پیش از آن‌که توسط پشتون‌ها به پایان برسد، با به قدرت رسیدن شاهان و امیران ترک‌تبار هردو سوی آمو (سمرقند، هرات و گورگانیان هند) به فرجام رسید.

در تحلیل او انگشت انتقاد به‌سوی زمام‌داران پشتون گرفته شده و مداخله قدرت‌های بزرگ، اهمیت ژیوپولیتیک افغانستان و رخدادهای جهانی در تعیین سرنوشت سیاسی افغانستان از نظر افگنده می‌شوند.

فدرالیزمی که نتوانسته حتی خواسته‌های فرانسوی‌زبانان ایالت کیوبک کانادا را برآورده سازد و کشورهایی چون ایتوپیا، افریقای جنوبی و نایجریا، همه ناکارآمدی آن را تجربه کرده‌اند، به‌عنوان جاگزین نظام فعلی مطرح می‌شود؛ در حالی که هیچ ضمانتی وجود ندارد نسخه او راه حل معضل قومیت و قدرت در افغانستان باشد. از همین رو مواردی که توسط وی مطرح می‌شوند، از نظر تیوری وعملی، به‌صورت جدی قابل نقدند.

آقای پدرام به‌عنوان کسی که ادعای فدرال‌خواهی دارد، نتوانسته حتی دکترین خود را برای توجیه تغییر نظام سیاسی به‌صورت نوشتاری به زبان فارسی ارایه کند، چه رسد برای اجرایی و متقاعد کردن افکار جامعه جهانی، بتواند با یکی از زبان‌های بین‌المللی بنویسد.

حزب او حتی وب‌سایتی که بتواند نظریات او و هم‌پیمانانش را بازتاب دهد ندارد. او برخلاف ادعای داشتن دکتورا از غرب و اکادمیک بودن، از تحولات سریعی که در جهان علم و دانش رخ می‌دهد و امکان دسترسی به منابع جدید را میسر می‌سازد، دور مانده است.

شاید یکی از دلایل آن عدم تسلط او به یکی زبان‌های بین‌المللی، از جمله انگلیسی است که امروزه بیشترین آثار علمی به آن زبان ارایه می‌شود. هیچ نوشته‌یی از وی به یکی از زبان‌های بین‌المللی (حتی فرانسوی) وجود ندارد که نشان بدهد او با این زبان‌ها آشنایی کامل یا نسبی دارد. از همین رو بی‌خبری او در رابطه با رویدادها و شخصیت‌های تاریخی افغانستان از عکس‌العمل‌ها و تبصره‌های او به‌خوبی آشکار می‌شود.

به‌طور مثال در پی ترور مولوی نیازی، او‌ از طرح نام‌گذاری مسجد (وزیر اکبرخان) به نام مولوی نیازی دفاع کرد و در مورد وزیر اکبرخان به مخاطبان خود در صفحه فیسبوکش نوشت :« …آن‌گونه که تبلیغ می‌کنند، قهرمان هم نیست»

به نظر می‌رسد آقای پدرام تا هنوز کتاب مورخ نام‌دار انگلیس (ویلیام دالریمپل) را به‌نام (بازگشت شاه: نبرد افغانستان) که شش سال قبل نشر شده و مفصل به رویدادهای جنگ اول افغان و انگلیس و شخصیت وزیر اکبرخان پرداخته را نخوانده است.

دالریمپل با رجوع به ده‌ها منبع جدید که از چشم مورخان قبلی پنهان مانده تصویر کاملی از کارنامه وزیر اکبرخان به دست می‌دهد. از نظر دالریمپل، وزیر اکبرخان بعد از جنگ با هری سینگ بیشتر مطرح شد. در آن جنگ او با بیست‌هزار نیروی افغان وارد پشاور می‌شود و هری سینگ را نزدیک قلعه جدید جمرود محاصره نموده و شکست می‌دهد. مولانا حمید کشمیری، این رویداد را در قالب نظم این‌گونه بیان می‌کند:

دلیران کابل به جوش آمدند

چو شیر ژیان به جوش آمدند

….

چنان گشت از دو عالم سیاه

که خورشید بر چرخ گم کرد راه

در آخر زد آن غازی نامدار

به شمشیر بر دوش آن شهسوار

به یک ضرب کاری فگندش به خاک

تنش پاره پاره، زره چاک چاک

در کتاب (بازگشت شاه) وزیر اکبرخان شخصیتی شجاع، مدبر و آزادمنش معرفی می‌شود که مانند قهرمانان اسطوره‌یی دارای ویژگی‌های منحصر به فردی است که حتی دشمنانش به آن اعتراف می‌کنند. او با آشیلیس، رولاند و آرتورشاه مقایسه می‌شود که راه خود را به‌عنوان الگوی آزادی‌خواهی در شعر حماسی باز می‌کند:

به مردانگی گشت نامش سمر

چو رستم شد اندرجهان مشتهر

(حمید کشمیری)

وزیر اکبرخان که در کارنامه خود شکست شرم‌سارانه انگلیس را باافتخار حمل می‌کرد برای ابرقدرتی که آفتاب در سرزمینش غروب نمی‌کرد، شخصیتی منفور بود. با این حال حتی اسیران انگلیس که نزد او به‌سر می‌بردند نتوانستند از بزرگ‌منشی او چشم‌پوشی کنند.

دالریمپل به‌طور مثال به یادداشت‌های اسیران انگلیس که نزد وزیر اکبرخان به‌سر می‌بردند اشاره می‌کند و می‌نویسد: در جمع ۴۰اسیر، همسر مکناتن، بیوه آقای تریور و خانم سیل که زن تاثیرگذاری بود با دختر باردارش حضور داشتند….

اکبر تخت روان خود را به خانم سیل و خانم مکناتن اعطا کرد و همیشه محترمانه و با سخاوت با آن‌ها رفتار می‌کرد. وی همچنین اجازه مکاتبه را به آن‌ها داده بود… حتی گفته بود که آن‌ها مهمانان خاص او هستند که با امن‌شدن راه، به جلال‌آباد فرستاده خواهند شد.« ( صفحات ۴۰۱-۳۹۹)

دالریمپل به نقل از منشی عبدالعزیز می‌نویسد: «هنگامی که زندانیان صف کشیدند و از ترس می‌لرزیدند، فرمانده اکبر آن‌ها را آرام ساخت و از خود احترام خاصی به جنرال الفنستون و بیوه وزیر نشان داد و چپن را با دست خود روی شانه‌های آن‌ها افگند و هنگامی که پوستین گرم به آن‌ها می‌داد اشک در چشمانش حلقه زده بود و می‌گفت: «هیچ کسی نمی‌تواند سرنوشت خود و اراده خداوند را تغییر دهد. این رفتار انسانی و تواضع او را زندانیان انگلیس بعد از رهایی همچنان برای همیش به‌خاطر داشتند.« (صفحات ۴۰۱-۴۰۰)

کارنامه درخشان وزیر اکبرخان و همراهان غازی او، بخشی مهم از تاریخ مبارزات سیاسی افغانستان است که به‌عنوان الگوی آزادگی در برابر بیگانگان نمایان می‌شود. جان‌فشانی او و هزاران شهید گمنام دیگر را نمی‌توان به پای قوم خاصی نوشت. او متعلق به همه مردم افغانستان است؛ اما در این میان کارکرد سیاسی آقای پدرام تا هنوز تقویت حس محرومیت بین تاجیکان افغانستان و موج‌سواری سیاسی است.

او از داعیه فدرال‌خواهی خود به سطح ریتوریک، انکار و اتهام سقوط کرده است. چنین روشی هیچ‌گاه منتهی به گفتمان سازنده و تغییر مثبت در جامعه نخواهد شد.

نوشته‌های مشابه

یک دیدگاه

  1. یوازې پدرام نۀ دی، دوی اکثره همدا ستونزه لری، چې تاریخ نۀلولی او یا ورته تاریخی پېښې لکه د خپل کور لانجه ښکاری چې اتل او بوتل پکې پۀ یوه تله تلی.
    د وطن د لوی اکثریت او مالکانو پۀ توګه د دوی تېروتنو تاوان او زیان موږ ورکړی.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا