تحلیل

دغدغه‌های زنان از مذاکرات صلح

سمیه نوروزی

در شرایطی که رویدادهای ریزودرشت در داخل و خارج از افغانستان اذهان عمومی را درگیر و مرگِ هزاران کبوتر در مزارشریف همه را متأثر کرده، در دفتر شسیاسی طالبان در قطر، کبوترِ سفید صلح در حالِ رنگ‌آمیزی شدن است تا این بار در هیئت کلاغی ‌سیاه، ترس و مرگ را به شهرهای افغانستان بازگرداند.

طی یک‌ونیم سال گذشته با رسیدن گفتگوهای صلح با طالبان به مراحل حساس خود و تقویت آوازه سهیم شدن این گروه در نظام، رویدادهای هراس‌افکنانه‌ وحشتناک و بی‌پیشینه‌یی در افغانستان رخ داده است.

از حمله بر اماکنِ آموزشی تا انفجار و انتحار در مساجد و عبادتگاه‌ها، از ترور غیرنظامیان در مراسم‌های مذهبی و ملی تا سلاخی‌ انسان‌ها در تالار عروسی و از کشتار زنان حامله و کودکان نوزاد در گهواره تا قلع‌وقمع مردان و جوانان در گورستان! حملات وحشتناکی که شاخه خراسان گروه موسوم به دولت اسلامی یا داعش مسوولیت آن را به عهده گرفته است.

از یک ‌طرف افزایش مشکوکِ شدت و حدت تحرکات این گروه طی یک‌ونیم سال گذشته و از سوی دیگر فعالیت‌های تروریستی‌ هدفمند و سازمان‌یافته گروهی – که ادعا می‌شود فرع و فرزندِ گروه تروریستی موسوم به دولت اسلامی عراق و شام است – درحالی‌که اصل و مادرِ آن (داعش) در زادگاه خود شکست خورده است دو مسئله‌یی است که درباره فعالیت‌های شاخه خراسانِ گروه داعش، بسیار عجیب و پرسش‌برانگیز می‌نماید.

گروهی که چه از بُعد ایدیالوژیک، چه از لحاظ تاکتیک‌های جنگی، چه از نگاه شیوه سربازگیری و تمویل و تجهیزِ نیروهایش شباهت بسیار و تفاوتِ اندک با گروه طالبان و شبکه حقانی دارد.

هرچند درباره ماهیت و کیفیت رابطه میانِ این دو گروه اماواگرهای زیادی وجود دارد؛ اما در شرایط کنونی که حکومت افغانستان با طالبان در حال گفتگو است تا با آنان درباره برقراری صلح پایدار در کشور به تفاهم برسد؛ روشن شدن حدودوثغور رابطه میان این دو گروه امری مهم و حیاتی به نظر می‌رسد.

حکومت افغانستان در حالی برای برقراری صلح با گروه طالبان پشت میز مذاکره می‌نشیند که طالبان افزون بر آزادی زندانیان‌شان و خارج شدن نام این گروه از فهرست سیاه، ایجاد تغییر در ماهیت نظام سیاسی و به‌رسمیت شناختن اصول «شریعت اسلامی» مطابق خوانش طالبانی را در متن قانون اساسی از پیش‌شرط‌های خود برای امضای موافقت‌نامه صلح با حکومت و مردمِ افغانستان عنوان کرده‌اند؛ اما این پرسش‌ها مطرح می‌شود که «آزادی بیان و زنان در کجای «شریعت اسلامی» مورد نظر طالبان جای خواهد داشت؟ و چرا نقش زنان، به‌عنوان انسان‌های این سرزمین در مذاکرات صلح با طالبان به‌ نحوی کم‌رنگ بوده است؟»

در اینجا طرف صحبتم دولت ایالات متحده امریکا نیست. امریکا سوای ادعای بالابلندی که پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و پایان جنگ سرد جسارت بیانش را یافت تا گسترش لیبرال‌دموکراسی در جهان را رسالت خود معرفی کند؛ چه به‌صورت مستقیم یا ضمنی در دامن زدن به جنگ در افغانستان و خاورمیانه نقش داشته است.

دولت امریکا مانند هر دولت دیگری برای تأمین منافع ملی و سیاسی‌ خود پروای اشک چشم کودکان یا ضربات شلاقِ بر تن زنان افغانستانی را ندارد. مخصوصا دونالد ترمپ، رییس‌جمهور کنونی این کشور به‌عنوان یک ناسیونالیست که با شعار «نخست امریکا» به‌قدرت رسید همان اندازه بشردوست است که به اقتصاد کشورش آسیبی نرسد؛ اما برعکس امریکا، حکومت افغانستان در برابرِ شهروندانش چه زنان و یا مردان مسوول است.

زنان همچون مردان و حتی بیش از آنان از نشانی طالبان متضرر شده‌اند و نباید مطالبات آنان در این مذاکرات نادیده انگاشته شده و خودشان نامریی پنداشته شوند!

دستاوردهای دو دهه پسین، از آزادی بیان و رسانه‌ها تا حقوق شهروندی، هیچ‌کدام رایگان به دست نیامده‌ است، بل مردم افغانستان دو قرن برای آن قربانی داده‌اند؛ اما درباره زنان، این دستاوردها درواقع بازیابی اندکی از داشته‌های فراوانی است که زنان افغانستان پیش از آغاز جنگ‌های داخلی و تحمیلی از آنان بهره‌مند بودند و با سکوت و ترس خود آن را از دست داده‌اند.

اینکه امروز طالبان و خواست‌های آن گروه نسبت به زنان افغان و مطالبات آنان نزد حکومت افغانستان و جامعه جهانی اهمیت بیشتر دارد؛ دو جهت دارد:

نخست اینکه پس از دهه هفتاد، زنان مینی‌ژوپ‌پوش، دانش‌آموختگان دانشگاه، زنانی که راننده ملی‌بس شهری بودند یا در ادارات دولتی کار می‌کردند با تغییر رژیم، گمان کردند که آزادی و حقوقی که داشتند خاص یک دوره و رژیم حکومتی خاص بوده و نه طبیعی‌ترین حقوق آنان به‌عنوانِ یک انسان!

باور حاکم فعلاً این است که زنان امروز نیز مانند زنان دیروزند؛ آنان سکوت کردند که امروز نسل جدیدِ زن افغانستان به جای پیشرفت مجبور شده از صفر آغاز کند و راه رفته را دوباره بپیماید و شاید زنان امروزی نیز دوباره راه نسل قبلی را در پیش گیرند؛ پس ناگفته پیداست که حفاظت از آزادی و حقوق انسانی چنین شهروندانی که حس مسوولیت در قبالِ حفظ کرامت انسانی خود ندارند برای هیچ نهاد داخلی یا بین‌المللی یک دغدغه جدی نباشد.

 از طرف دیگر، با وجود اینکه زنان طی بیست سال گذشته در عرصه‌های مختلف از سیاست، اقتصاد و فرهنگ گرفته تا مدیریت، حکومت‌داری و رسانه‌ها فعالیت کرده‌اند؛ اما نتوانسته‌اند یا نخواسته‌اند تا اجماع بزرگی از زنان شامل زنان شاغل و خانه‌دار، شهری و روستایی، باسواد و بی‌سواد را ایجاد کنند.

به باورِ من بزرگ‌ترین عاملی که سبب شکل‌ نگرفتن چنین اجماعی شده است موارد زیر است:

  • رقابت‌های ناسالم میان زنان و داشتنِ دید قومی، زبانی، مذهبی، سمتی، حزبی و… به‌جای دیدگاه فمنیستی که موجب شده است زن علیه زن قرار گیرد.
  • اقتصادمحوری و پروژه‌محوری افراد و مؤسساتی که مدعی کار برای زنان بوده‌اند: مقطعی بودنِ این تلاش‌ها، سطحی بودن برنامه‌ها و محدود بودنِ تطبیق طرح‌ها تنها برای مراکز شهرها سبب شده تا همواره این نهادها متهم به فساد، زراندوزی، منفعت‌طلبی و شهرت‌خواهی شوند.
  • سوءتعبیر از فمنیسم: چنانچه اغلب این جنبش به مردستیزی تعبیر سوء شده و کاربرد این اصطلاح نزد عوام به فحش و ناسزا مبدل شده است.
  • هم‌صدا نبودنِ مردان با زنان غافل از اینکه مردسالاری و «شریعت اسلامی» مدنظر طالبان، نه‌تنها علیه زنان بلکه علیه مردان نیز است.

با این ‌وجود ایجاد اجماعی قوی از زنان و مردان متعهد به برابری که در عرصه‌های مختلف در شهرها و روستاهای افغانستان فعالیت می‌کنند می‌تواند اتحادی علیه دگم‌اندیشی و زن‌ستیزی را ایجاد کند.

زنانِ دست به قلمی که به زبان‌های بین‌المللی مسلط‌ هستند و می‌توانند توسط شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های معتبر بین‌المللی چهره ضدزن طالبان را نزد جامعه جهانی بی‌نقاب کنند.

ما زمانی می‌توانیم به صلح پایدار امید داشته باشیم که رهبران طالبان مانند گلب‌الدین حکمتیار در پیشگاه دموکراسی زانو زده و خود را در انتخابات نامزد کنند. زمانی که دختران رهبران طالبان مانند دخترانِ رهبران مجاهدین بتوانند برای خود هویتی مستقل از گذشته و نام پدران خود کمایی کنند، زمانی که ما با نام و تصویر همسر هیبت‌الله آخوندزاده مانند همسر رییس‌جمهور غنی و همسر حاجی محمد محقق آشنا شویم، زمانی که دختر طالب بتواند به مکتب و دانشگاه رفته، استاد دانشگاه شود و در بحث‌های تلویزیونی درباره اهمیت آموزش‌ و پرورش دختران سخن بگوید. زمانی که یک طالب بتواند در اداره‌یی کار کند که رییس آن اداره یک هزاره است یا در وزارتخانه‌یی کار کند که وزیر آن یک سیک است، یا در اردوی ملی افغانستان ثبت‌نام کند و تحت فرمان یک جنرال اوزبیک از حدود ارضی افغانستان دفاع کند. زمانی که یک طالب از خیابان بگذرد و دختری را که بدون چادری و با کفش پاشنه‌بلند سفید از کنارش می‌گذرد شلاق نزند. زمانی که «نغمه» در غازی استادیوم کنسرت بدهد و هیچ طالبی خود را انتحار نکند، زمانی که شاعران در پل‌سرخ شعر بخوانند و طالب بمبی منفجر نکند. در غیر این صورت، آن کبوتر سفیدی که به‌نامِ صلح می‌آید، زاغ سیاه و شومی خواهد بود که خبر مرگ و خفقان را به همراه خواهد آورد.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا