تحلیل

بی‌وطنانِ در وطن

دکتور کریمی

دومین گروه از سیک‌ها و هندوباوران طی دو ماه گذشته، افغانستان را به مقصد هندوستان ترک کردند. گروهی که به‌عنوان آخرین اقلیت متفاوت تا امروز دوام آورده بود حالا مجبور به ترک وطن شده‌اند. سرنوشتی که یهودهای کشور ما هفتاد سال پیش به آن رسیدند و پیش از قصابی‌شدن از افغانستان رفتند.

دولت هند حاضر شده به آن‌ها تابعیت هندی اعطا کند تا در فضای آرام‌تر زندگی کنند. هندوباوران و سیک‌های ما که روزگاری پرچم‌دار مدرنیته در افغانستان بودند، امروز مظلوم‌ترین قشر جامعه و جامانده از تمامی امکانات زندگی هستند.

آن‌ها در جغرافیای افغانستان توانایی برگزاری مراسم دینی و فرهنگی را ندارند. جامعه آن‌ها را نمی‌پذیرد. کودکان‌شان نمی‌توانند آزادانه در خیابان راه بروند. مکتب‌های جداگانه، پذیرفته‌نشدن در دستگاه حکومت و ده‌ها تبعیض آشکار دیگر، زندگی تلخ یک سیک و هندو را در افغانستان شکل می‌دهد.

آن‌ها ‌به‌معنای دقیق کلمه، بی‌وطنان در وطن هستند. در زندگی لذتی از بودن در وطن نمی‌برند و پس از مرگ نیز نمی‌توانند آن‌طور که دوست دارند، مراسم تدفین برگزار کنند.

کابل پدیده‌هایی مثل سینما، کافه و سیستم مدرن اقتصادی صد سال گذشته را مدیون هندوها و سیک‌های کشور است. کسانی که روزگاری پرچم‌دار مدرنیته افغانستان بودند و رنگ و رونق تازه‌یی به تجارت در کابل دادند، اما امروزه تنها در «درمسال‌ها» به صورت جمعی و عقب‌افتاده زندگی می‌کنند.

هندوباوران و سیک‌ها در کابینه دولت امان‌الله خان به‌عنوان متخصصان امور اقتصادی و مالی در وزارت مالیه برنامه‌های اقتصادی را پیش می‌بردند و در مجالس نمایندگان و انجمن‌های آموزشی، حداقل یک نماینده در هر ولایت و حق تحصیل نظامی و ملکی را در چند مکتب آن روزگار داشتند.

 در آن دوره بهترین نقاط کابل را برای زندگی انتخاب کرده بودند؛ نقاطی که در دوره نقشه‌کشی جدید شهر کابل، توسط داوود خان از آن‌ها گرفته شد و جمعیت‌شان را بیشتر در منطقه کارته پروان متمرکز کرد.

از همین دوره بود که نفی آن‌ها در جامعه توسط ما شروع شد. کودکان مسلمان افغان شروع به سنگ‌زنی مردم هندو و سیک در کوچه و خیابان نمودند. آن‌ها را تافته‌های جدابافته خواندند و نقل ضرب‌المثل‌های زشت و کریه ساختند.

هندوباوران و سیک‌ها در حکومت‌های کمونیستی و تساوی‌های اجتماعی آن دوره، برای مدت محدودی نفس راحت کشیدند، اما این آسودگی زیاد دوام نداشت. با شروع جنگ‌های داخلی، روزگار بر آن‌ها نیز تیره شد.

پس از جنگ و چور و چپاول کابل، برچسب نامسلمان خوردند. سرنوشت‌شان نیز به قتل عام، زورگیری، اختطاف و توهین و سر و ریش تراشیدن مواجه شد. زمین‌ها، دکان‌ها و اموال‌شان در اختطاف‌ها و سرقت‌ها و زورگیری‌ها از دست رفت و بسیاری مجبور به ترک خانه و وطن شدند.

این ماجراها و مصیبت‌ها تا بدانجا پیش رفت که آمار غیر رسمی هندو‌باوران و سیک‌ها از دوصد هزار نفر قبل از جنگ‌های داخلی به کمتر از هفت‌هزار نفر در سال ۱۳۹۲ و در ابتدای سال ۱۳۹۸ به کمتر از ۱۰۰خانواده در چند ولایت محدود رسید.

بعضی دزدان که امروزه به نام تاجر، سیاستمدار و رهبر شناخته می‌شوند، با پول‌های دزدیده شده و زورگرفته شده از هندوها و سیک‌ها به این مقام رسیده‌اند.

در پنج سال گذشته هندوها و سیک‌ها، جدای تحقیر و توهین، توسط گروه‌های مختلف تروریستی نیز کشته شدند. حملاتی که در ننگرهار و کابل صورت گرفت و اعضای باقی‌مانده‌ را داغدار کرد و حتا به کودکان و زنان نیز رحم نشد.

سطح تلخی این جنایات و روزگار بد به حدی‌ است که شهروندان هندو و سیک که در روزگار تیره و تاریک حاکمیت گروه تروریستی طالبان و جنگ‌های داخلی عاشقانه در وطن ماندند و زیستند، حالا حاضر شده‌اند وطن را به سرعت ترک بگویند.

هندوباوران و سیک‌ها مشق خوبی برای وطن‌سازی بودند. برای ما که سال‌ها گرفتار جهل و نادانی قومی و مذهبی بودیم و هستیم، همسبتگی با هندوها و سیک‌ها می‌توانست درس بزرگی برای تغییر درونی باشد.

برای ما که در کارنامه قومی و مذهبی‌مان سابقه قتل و نفرت اقوام دیگر را داریم، برای ما که رهبرسازی قومی و پیروی کورکورانه ما را به تاریک‌ترین روزگار تاریخ رسانده، برای ما که درس عبرتی برای کشورهای در آستانه جنگ در جهان هستیم، برای ما که با سکوت، در کشتار و چور و چپاول‌ها به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم دخیل بوده‌ایم، برای ما که می‌دانستیم زمین‌ها و اموال آن‌ها را چه کسانی دزدیده‌اند، اما سکوت کرده‌ایم، هندوها و سیک‌ها بهترین فرصت بودند. فرصتی که می‌توانست حداقل وجدان‌مان را به آسودگی برساند.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا