تحلیل

نقطه مشترک برای اساس مذاکرات صلح

نویسنده: حسن صدیق

پس از سال‌ها تلاش و خلق امیدها برای حل سیاسی منازعه در افغانستان، رودررویی نمایندگان طالبان با نمایندگان نظام جمهوری اسلامی افغانستان به‌خاطر انجام مذاکرات مستقیم، در ۲۲سنبله ۱۳۹۹ در پایتخت قطر واقع شد.

افتتاح «مذاکرات صلح افغانستان» یک نقطه عطف بزرگ در تحولات منطقه ـ به ویژه امنیتی ـ بوده و تاریخ افغانستان و حداقل منطقه را ورق خواهد زد.

سال‌ها خونریزیِ بدون نتیجه ناشی از برادرکشی در افغانستان، نشان داد که دستیابی به مطالبه سیاسی از راه نظامی، امکان‌پذیر نیست و هیچ‌گاه پیروزی را در قبال نخواهد داشت. با توجه به این رهیافت و نیز قادر نبودن مردم افغانستان به تحمل قربانی و تاوان بیشتر، راهی را باقی نگذاشت به‌جز روی آوردن به مذاکرات صلح افغانستان.

قطعا مبنای ورود به هر روند صلحی اراده طرفین مذاکره به حل مسالمت‌آمیز منازعات تشکیل می‌دهد. جمهوری اسلامی افغانستان با توجه به صراحت ماده پنجم قانون اساسی، «دفاع از استقلال کشور، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی و تأمین امنیت و قابلیت دفاعی» کشور را وظیفه اساسی خویش دانسته و در این راستا وارد اقدام بوده است.

انعقاد موافقت‌نامه‌های امنیتی با کشورها و سازمان‌های بین‌المللی به منظور تعیین و شفافیت در حدود و ثقور روابط دولت با آنان از همین رو صورت گرفته است. همچنین جستجوی راه حل سیاسی برای ختم بحران چهل‌ساله در کشور از جمله تدوین نقشه راه صلح، مأموریت خلق اجماع داخلی، منطقه‌یی و بین‌المللی را برای آوردن صلح در افغانستان رقم زد که موفقانه از سوی دولت جمهوری اسلامی افغانستان به پیش برده شد.

اجماعی که به خاطر آوردن صلح در افغانستان ایجاد گردید، برای تداوم منازعه، محل اِعراب باقی نگذاشت. جمهوری اسلامی افغانستان از ده سال بدین سو، برای رسیدن به توافق سیاسی با طالبان باب مذاکره را گشوده که بخش عمده‌یی از سیاست عمومی دولت را تشکیل می‌داده است.

از دیگر سو، تمکین طالبان به صلح، خواسته قاطبه ملت افغانستان بوده است که آن را از طریق لویه‌جرگه‌های مشورتی و صدور قطع‌نامه رسمیت بخشیده‌اند.

گروه طالبان پس از نمایش چراغ سبزهایی در گذشته که منجر به حضور رسمی آنان به میز مذاکره در مری پاکستان و حضور نیمه‌رسمی آنان در پاریس شد، اکنون حاضر گردیده‌اند که در دوحه پشت میز مذاکرات قرار گیرند تا «مذاکرات صلح افغانستان» رسماً افتتاح شود.

با گذشت بیش از ۳هفته از افتتاحیه این مذاکرات، دیده می‌شود که در آخرین دمِ به نتیجه رسیدن روی طرزالعمل جلسات مذاکرات، دو ماده اختلافی به میان آمده و هرچند دو جانب پس از برداشته شدن قدم‌هایی به نقطه مشترک نزدیک شده‎اند، اما تاکنون به آن دست نیافته‌اند. یکی از دو ماده اختلافی، تعیین اساس برای مذاکرات صلح افغانستان است.

در ابتدای امر ضرورت وجود چنین ماده‌یی در طرزالعمل جلسات، در هالۀ ابهام قرار دارد. در روندهایی که دو جانب به صورت مشترک پیش می‌برند، مبنای عمل هر یک از آنها، می‌تواند متفاوت باشد. هر طرف مذاکره مبنای عمل خویش را نزد خویش تعریف کرده و بر اساس آن وارد مذاکره می‌شود.

گروه طالبان بر درج یک ماده به خاطر تعیین اساس حضورشان در مذاکرات تأکید کرده‌اند. آنان «توافق‌نامه آوردن صلح به افغانستان» میان این گروه و ایالات متحده که در دوحه منعقد شده را اساس «مذاکرات صلح افغانستان» قلمداد می‌کنند. با پذیرش این رویه، جانب جمهوری اسلامی افغانستان نیز می‌تواند برای حضور در مذاکرات صلح افغانستان مبنای عمل خویش را درج طرزالعمل کند.

 در این صورت، تعهد به انجام «مذاکره» می‌طلبد که مبنای عمل جمهوری اسلامی افغانستان نیز پذیرفته شود و مبنای عمل هیچ جانب بر طرف مقابل تحمیل نشود و ترجیح نگردد. در این وضعیت، جانب جمهوری اسلامی افغانستان بر اساس ماده پنجم قانون اساسی بر خود دانسته است که راه مشترکی را جستجو نماید تا مذاکرات رو به جلو حرکت کند. طبق آنچه در رسانه‌ها درز نموده گزینه‌های بدیل از سوی هیات مذاکره‌کننده جمهوری اسلامی افغانستان ارائه شده است.

طالبان اصرار دارند که مبنای مذاکرات صلح افغانستان، توافق‌نامه آنان با ایالات متحده امریکا باشد. این پافشاری می‌تواند از آنجا نشأت بگیرد که تلاش‌های ده‌ساله صلح دولت و مردم افغانستان نادیده گرفته شود، ابتکار عمل تحقق صلح در کشور به نام طالبان ثبت گردد، توافق طالبان با ایالات متحده راهگشای ختم بحران چهل‌ساله در افغانستان شود و دولت جمهوری اسلامی افغانستان فاقد استقلال عمل تبارز یابد.

 این رویکرد در حالی اتخاذ شده که این توافق‌نامه عمر کوتاهی دارد و با توجه به آنچه درباره پیشینه جستجوی راه حل سیاسی گفته شد، حتی مبنای عمل اقدامات طالبان در راستای صلح نیز نمی‌تواند باشد. توافق‌نامه دوحه نمی‌تواند یک اساس منفرد برای روی آوردن طالبان به مذاکرات صلح باشد.

پافشاری طالبان بر اساس‌گذاری توافق‌نامه دوحه برای مذاکرات صلح افغانستان، در واقع پوشاندن یک دهه از تاریخ کشور است که نمی‌توان منکر تحولات عمیق این دوره شد. در این دهه هر دو جانب مذاکره کنونی، در راستای رسیدن به صلح گام‌هایی  برداشته‌اند که قابل انکار نیست و مردم قربانی‌هایی متقبل شده‌اند که چشم‌پوشی از آن به دور از انصاف است.

اساس‌گذاری مذاکرات صلح افغانستان بر توافق‌نامه‌یی که تنها یک جانب مذاکره کنونی بر آن امضا نموده و در عین حال، جانب دیگر در جریان مکمل آن نیز نبوده، برخورد یک‌جانبه‌گرایانه با یک روند دوجانبه، با رویکرد حذف یک جانب مذاکره می‌باشد؛ که خود نقض معیارهای لازم برای پیشبرد مذاکرات صلح است. این رویکرد خطرناک بوده و سرنوشت مردم افغانستان را در تاریکی قرار می‌دهد.

آنچه قابل یاد است اینکه توافق‌نامه دوحه نواقص فنی خود را دارد که سبب شد دو طرف امضاکننده آن نتوانند مواد آن را تطبیق کنند و روی جامع بودن آن علامت سوال قرار می‌دهد. از سوی دیگر مردم افغانستان واقعیت‌های جامعه کنونی خویش و دستاوردهایی را که در دو دهه اخیر حاصل نموده‌اند و اصرار بر حفاظت از آنها دارند، در توافق‌نامه دوحه مشاهده نمی‌کنند.

در قبال گزینه توافق‌نامه طالبان ـ ایالات متحده به‌حیث اساس مذاکرات صلح افغانستان، جمهوری اسلامی افغانستان سند اعلامیه مشترک با ایالات متحده امریکا را که همزمان در کابل با حضور مقامات بلندپایه داخلی و خارجی در داخل افغانستان امضا شده، مطرح نموده است.

اعلامیه مشترک از وزن و اعتبار بلندتری برخوردار بوده و مهر تأیید دوباره بر دو موافقت‌نامه امنیتی مهم بین دولت افغانستان با ایالات متحده و سازمان ناتو می‌باشد. این موافقت‌نامه‌ها چگونگی و هدف حضور نیروهای بین‌المللی و همچنین شرایط خروج آنان را واضح ساخته است. استقبال جهانی از امضای اعلامیه مشترک نشان‌دهنده اجماع بین‌المللی بر موافقت‌نامه‌های قبلی و تداوم مبارزه مشترک با تروریزم بین‌المللی است که با خلق ناامنی، فرصت‌های رشد و ترقی را از افغانستان گرفته و به تبع آن مانع توسعه اقتصادی و رفاه منطقه گردیده است.

از جانب دیگر، دو طرف امضای توافق‌نامه دوحه، طالبان و ایالات متحده هستند و جمهوری اسلامی افغانستان در قبال آن مکلفیت شرعی و حقوقی ندارد، حال آنکه یک جانب مذاکرات صلح افغانستان، جمهوری اسلامی افغانستان می‌باشد. در اعلامیه مشترک، جمهوری اسلامی افغانستان در قبال توافق‌نامه دوحه تنها آگاهی خود را از امضای آن بین جانبین ابراز داشته است و بس.

اعلامیه مشترک یک خواسته اساسی را متوجه دولت نمود که به خاطر ایجاد فضای اعتماد، اقدام به رهایی زندانیان طالبان نماید. دولت به اعلامیه مشترک پایبندی نشان داده، با درنظرداشت دو قطع‌نامه لویه‌جرگه مشورتی صلح، اقدام به رهایی زندانیان طالبان کرده است.

با توجه به آنچه گفته شد، در صورتی که اساس مذاکرات صلح افغانستان برای طالبان توافق‌نامه دوحه قلمداد شود، به خاطر جامع ساختن اساس این مذاکرات، جانب جمهوری اسلامی افغانستان حق مسلم دارد که اعلامیه مشترک را اساس مذاکرات قرار دهد.

در پایان باید گفت که اراده قاطع و صادقانه جوانبی که خواستار ختم روش مردود منازعه و خشونت می‌باشند، سبب شده است فرصت استثنایی برای تبدیل آرزوی مردم به واقعیت فراهم گردد.

بدون شک بیشترین تلاش برای پیشرفت روند از سوی جانبی صورت می‌گیرد که دردها و آلام پیکرهای زخمی و روان مجروح افغان‌ها را احساس کرده، از آن متأثر گردیده و درصدد رفع آن باشند.

مذاکرات صلح افغانستان تاریخ کشور را خواهد ساخت. از این رو، جانبین مذاکره باید برخورد مسوولانه داشته باشند. صرف نظر از اینکه آیا هر دو سند یادشده اساس مذاکرات صلح افغانستان قرار خواهد گرفت یا از هر دو اجتناب می‌شود، نقاط مشترک برای حل اختلاف‌ها، باید بر اساس منافع علیای کشور برای نسل‌های آینده باشد.

نوشته‌های مشابه

یک دیدگاه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا